در باره‌یِ کتابِ عرفان و رندی، به این قلم، نقد و نظر فراوان نوشته شده تا به جایی که می‌توان گفت که در روزگارانِ اخیر به کمتر کتابی در میانِ ما این‌همه حسّاسیّت نشان داده شده است. من خود تاکنون پانزده‌ ‌تایی از آن‌ها را دیده ام، ولی، بنا به گزارشی، شمارِ آن‌ها بیش از سی و اندی ست. دلیلِ آن هم روشن است. این‌ها همه بر اثرِ جایگاهِ مرکزیِ حافظ در فضایِ روشنفکریِ ما و شیفتگیِ بی‌حساب نسبت به او در میانِ همگان، به‌ویژه در دهه‌هايِ اخیر، و کوششِ اهلِ نظر برایِ راه بردن به کانونِ اندیشه و جهان‌بینی اوست. نشرِ بی‌پایانِ هرساله‌یِ دیوانِ او با شمایل و قطع‌هایِ ریز و درشت، و شرح و تفسیرهایِ بی‌پایان بر آن از بسی دیدگاه‌ها، نشانه‌ی این اهمیّت و مرکزیّت است. به هر حال، هر کسي «حافظِ» خود را دارد و غیرتمندانه هم از آن پاسداری می‌کند. به نظر می‌رسد که کنجکاوی‌برانگیزترین و نیز جنجال برانگیزترینِ در میانِ آن‌ کتاب‌ها در باره‌ی حافظ همین کتابِ من بوده باشد که از جبهه‌هایِ گوناگون به آن تاخته اند و کمتر در فهمِ آن کوشیده اند. دلیلِ آن‌هم  رهیافتِ تازه‌‌ی این کتاب به مسأله‌ی «معمایِ حافظ» است. در این کتاب، من با پیگیریِ رابطه‌ی میان‌متنی (intertextual) میانِ دیوانِ حافظ و تأویلِ‌هایِ صوفیانه‌ی قرآن، و سپس تحلیلِ داده‌هایِ این مطالعه با نگرشی هرمنوتیکی کوشیده ام به کانونِ فرهنگ و جهان‌بینیِ صوفیانه‌یِ رندانه راه برم. و این راهبرد، سرانجام، با کشفِ رابطه‌یِ سرنمونی (archetypal) میانِ گزارشِ اسطوره‌ایِ آفرینشِ نخستین انسان، یا همان آدمِ ابوالبشر، بنا به روایتِ قرآن، و انسان‌شناسیِ و خداشناسی و فرشته‌شناسیِ تأویلیِ صوفیانه، ممکن شد. اینها همه کاري بود که تاکنون، دستِ کم به صورتِ سیستمانه‌یِ مدرن، نشده بود. بنا بر این، جایِ شگفتی نیست اگر که این کتاب با واکنش‌هایِ شدید مدعیانِ سخن‌شناسی و حافظ‌شناسی از همه‌سو  رو به رو شده باشد.

باری، من به هیچ وجه سرِ آن ندارم که به این «نقد»ها بپردازم. زیرا بر آن ام که چنین کاري نیاز به گذشتِ زمان دارد تا جا بیفتد و به‌درستی فهمیده شود، آن‌هم در جامعه‌ای که اسباب و ابزارهایِ «فهمِ درست» به معنایِ مدرن، و از جمله فهمِ نقدگرانه و ادب و آدابِ آن، تازه دارد پا می‌گشاید. ولی این نکته را باید بگویم که گذشته از «نقد»ها و «نسیه»‌های بسیار در باره‌ی این کتاب، دستِ کم دو نقدِ درست و سالم هم دیده ام، یکی به قلمِ دکتر ماشاء‌الله آجودانی، استادِ پیشینِ ادبیات در دانشگاهِ اصفهان، و دیگری به قلم دکتر احمدِ کاظمیِ موسوی، استادِ اسلام‌شناسی در دانشگاهِ کوالالامپور— که هر دو در مجله‌ی نشرِ دانش منتشر شده اند. این دو صاحب‌نظر همدلانه کوشیده اند به روشِ من در کارِ رهیافت به فرهنگِ صوفیانه در زبانِ فارسی، به‌ویژه دیوانِ حافظ، راه برند و آن را سنجیده بازنمایند. نقدهایی هم بوده اند با ادبانه، امّا در راستایِ فهمِ سنتیِ ادیبانه یا صوفیانه؛ و نیز نقدهایِ دیگری از طیف‌هایِ گوناگون فهم و تفسیرِ روشنفکرانه، از گرایش‌هایِ ایرانِ باستانی– که به دنبالِ یک حافظِ «مهری» یا زرتشتی در دیوانِ او می‌گردند– تا طیفِ روشنفکریِ چپ، با زمینه‌ی فهمِ مارکسیست-لنینیستی از تاریخ و ادبیات. اینان ناگزیر با نگرشِ جامعه‌شناسانه همواره به دنبالِ علیّتِ اجتماعی و اقتصادیِ در پدیده‌های انسانی، از جمله ادبیات، می‌گردند و با فهمِ پدیده‌هایِ فرهنگی در-ذاتِ- خود کاری ندارند یا در اساس از چنین قلمروی از فهم و تحلیل یکسره بی‌خبر اند.

باری، به نظر می‌رسد که زمینه‌یِ  آشناییِ جهانِ آکادمیکِ غربی با این کتاب، در فضایِ شناختِ ادبیّات و فرهنگِ تصوّف، رفته‌-‌رفته فراهم می‌شود. و این برای من مایه ی شادمانی ست، زیرا زمینه ی فهمِ چنین کاری به هر حال آن جا فراهم است. سه سالي پیش در لندن با پروفسور لئونارد لوئیسن(Lewisohn) آشنا شدم که استادِ ادبیاتِ فارسی، به‌ویژه ادبیّاتِ تصوف، است و در دانشگاهِ اکستر (Exeter) تدریس می‌کند. (در این سال‌ها چندین کتاب از وی در ایران ترجمه و منتشر شده است). در همان برخوردِ نخست و گفت-و-گویِ یکی-دو ساعته، ایشان از برخورد با یک ایرانی که در باره‌ی حافظ حرف‌هایی جز حرف‌هایِ دیگر روشنفکرانِ ایرانی می‌زند، ابرازِ شگفتی کرد وقرار شد که من کتاب‌ام را برایِ وی بفرستم. پس از دریافت کتاب در ایمیلی از رهیافتِ تازه‌ی من با ستایش سخن گفت، و به‌ویژه بخشِ «مطالعه‌ی میان‌متنیِ» کتاب را راهگشا یافته بود. پروفسور لوئیسن، بر اساسِ دست‌آوردهایِ این رهیافتِ تازه، کنفرانسی سه‌روزه نیز در ماهِ آوریل آینده در دانشگاهِ اکستر برگزار می‌کند که مرا نیز برای شرکت در آن دعوت  کرده  و در آن قرار است پی‌پر (paper)ای در باره‌ی رهیافتِ خود به بحثِ عرفان و رندی بخوانم.

چندي پیش آقای لوئیسن ایمیلي برایِ من فرستاد و در آن نوشته بود که پروفسور گرهارد بورینگ (Gerhard Bowering) می‌خواهد بر کارِ پژوهشیِ یکی از شاگردان یا همکاران‌اش در باره‌ی کشف‌الاسرارِ میبدی سَرسُخني بنویسد و ایشان به وی پیشنهاد کرده است که کتابِ مرا هم در این باب ببیند. آدرسِ آقایِ بورینگ را هم برایِ من فرستاده بود تا نسخه‌ای از کتاب را برای ایشان بفرستم. من هم که با برخی کارهایِ پروفسور بورینگ آشنا بودم و در کتاب‌ام نیز، در بخشِ “م

13 پاسخ

  1. سلام استاد آشوری
    من دیگر با شما قهرم!یک سوال از شما کردم و پاسخی دریافت نکردم.(در مورد نیچه و جمله حیرت انگیز “خدا مرده است”). اما نمی توانم از این مطلب جدید شما که مرا دوباره ترغیب کرد که یکبار دیگر این کتاب شما را بخوانم تشکر نکنم. مطمئن باشید دوباره آن را خواهم خواند. پیروز باشید و سربلند!
    سهای عزیز
    قهر نکنید. جواب شما را دادم. ولی فکر گرفتاری ها و کمی وقت مرا هم بکنید.
    د. آ.

  2. آاقی آشوری شما عالی کار می کنید.کتاب دانشنامه ی سیاسی شما فوق العاده ست. و ترجمه ی چنین گفت زرتشت شما شاهکار. موفق باشید. به من هم سر بزنید

  3. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. امروز در روزنامه ی کارگزاران مقاله ی شما که نقد فرهنگ فارسی ـ انگلیسی مرحوم کریم امامی بود خواندم. احتمالاً با بیشتر نقد شما موافقم.
    ***
    چرا چنین راحت، مخالفتهای افراد با کتابتان را به حساب «متوجه نشدن» و «نفهمیدن» می گذارید؟ موافقتشان را به حساب خوش ذوقی و این جور چیزها؟
    ***
    با احترام.
    آقای سیدمحمدی
    بسیار کار بدی کرده اند که مقاله ی مرا در روزنامه ای که نمی شناسم، بی اجازه ی من چاپ کرده اند، در حالی که من نوشته بودم که چاپ مقاله در مطبوعات بی اجازه ی نویسنده روا نیست. این بی احترامی به صاحبِ اثر و پایمال کردنِ حقوق اوست. ما که این مقاله ها را همه به رایگان می نویسیم، ولی دست کم باید این حق را داشته باشیم که جایی که خودمان بخواهیم مقاله مان چاپ شود. این کار را نشریات چاپ امریکا هم با مقاله های من کرده اند.
    در مورد دوم هم خودپسندی بنده را به بزرگواری خودتان ببخشید.
    د. آ.

  4. اقای آشوری عزیز
    اگر وقت و حوصله کافی داشتید لطفن در این مورد بیشتر توضیح بفرمایید که دلیل استفاده از پی پیر (Paper) چیست؟ آیا واژه “مقاله” یا دیگر معادل های آن گویا نیستند؟ سپاسگزار خواهم بود.
    آقای بيژن
    مقاله (برابر با آرتیکل در زبانِ انگليسی) نوشته ای ست معمولا بلند و کامل که در نشریه ای منتشر می شود، ولی پی پر فشرده ای ست از یک مطلب یا نظر برای طرح در یک کنفرانس یا سمینار با وقت محدود برای آن (معمولا بیست دقیقه). به همین دلیل، کوتاه تر از یک مقاله و فشرده تر از آن است.پی پرها را البته می شود سپس به صورت مقاله ی کامل نشر کرد.
    د. آ.

  5. استاد آشوری عزیز سلام
    نیچه در ایران یادآور نام شماست و خوشحالم
    وب سایت شما را امروز دیدم و از این طریق می توانم خدمت آن مرد شریف عرض ادب کنم
    خداوند پشت و پناهتان
    دوستدار شما

  6. سلام
    آقای آشوری عزیز
    مقالات و نوشته های شما , خصوصاً ترجمه هایتان را از نیچه خوانده ام. فصاحت و بلاغت شما مثال زدنی است.
    به من هم سر بزنید خوشحال می شوم نظرتان را بخوانم
    ممنون

  7. آقای آشوری عزيز
    ببخشید که مته به خشخاش می گذارم. اما در مورد توضیح جنابعالی پیرامون آرتیکل و پی پر. این ها که نوشتید در انگلیسی مصداق داشت. همان طور که پی پر در انگلیسی یعنی کاغذ اما در محافل علمی و دانشگاهی همان طور که شما اشاره کردید یعنی فشرده ای از یک مطلب و نظر که برای جمعی خوانده یا برای آنها ارائه می شود. خب فکر نمی کنید بشود در فارسی به جای پی پر نوشت” یادداشت”. ببینید در انگلیسی هم معنای فرهنگنامه ای لغت که می شود کاغذ مهم نبوده بلکه تدوام استفاده از این کلمه در محافل دانشگاهی بار جدیدی به این کلمه داده است. در زبان فارسی هم ما می گوییم استاد فلانی یادداشتی خواند یا برای فلان مجله مقاله ای فرتساد و غیره. سئوال مشخصم این است که استفاده از کلمه پی پر چه امکان جدیدی فراهم می کند که “یادداشت” و “مقاله” یا معادل های مناسب تر فارسی از ارائه آن عاجزند؟
    ارادتمند
    دوست ارجمند
    من هیچ پافشاری نمی کنم که “پی پر” را در فارسی به کار ببریم. ولی گرفتاری کلی ما در زبان فارسی، و همه ی زبان های مانندِ آن در دنیای “توسعه نیافته”، در برابر زبانِ بسیار دقیق و پرمایه ایمانندِ انگلیسی این است که در آن زبان با سرمایه ی عظیمِ واژگانی اش بسیاری مفاهیم از هم تفکیک می شوند و بسیاری چیزها نامِ جداگانه دارند که ما در فارسی برای آن ها معادلی نداریم. یک مورد کوچک اش همین فرقِ “آرتیکل” با “پی پر” و “نوت” (یادداشت) است.که سه گونه نوشته را از هم جدا می کند. به هر حال، یادداشت برابر با “نوت” در انگلیسی ست و به جای “پی پر” در معنای مورد نظر نمی تواند به کار برود.
    د. آ.

  8. با درود
    توضیح کوچک اینکه وازه آرتیکل فرانسوی است که در انگلیسی هم وارد شده است. پی پر انگلیسی است که در فرانسه کاربرد ندارد.
    نت همان یاداشت است بنابراین
    paper=article=مقاله
    مانی از فرانسه

  9. من آمده بوده که از آقای ِ آشوری بپرسم از کجا می شود کتاب ِ عرفان و رندی را تهیه کرد.
    اما بعد دیدم که این بحث ِ paperدر این جا مطرح شده. سوآل ِ من این است که چرا به جای ِ این همه دردسر، همان کلمه ی ِ کاغذ را به کار نبریم. حق با آقای ِ آشوری ست که کلماتی مانند paper, article, note, essay, treatise etc. هر کدام معنای ِ دقیق و تفکیک شده ای دارند (و گاهی هم تداخل معنایی البته.)
    ولی این معناها که از ازل نیامده؛ کاربردهای ِ گوناگون ِِ این کلمات معناهای ِ تازه ای به آن ها می دهد. کلمه ی ِ کاغذ هم معناهای ِ گوناگونی دارد. مثلاً قدیمی ها به نامه می گویند کاغذ. به نظر من اگر ما کاغذ را برابر ِ paper به کار ببریم، پس از چندی این معنای ِ جدید لاجرم راهش را به فرهنک های ِ فارسی باز خواهد کرد؛ گیرم به کندی ی ِ معمول ِ همه چیز ِ ما!

  10. سلام استادآشوری. ولی این نامه خیلی کولد تر از آن بود که شما بر آن مقدمه و حاشیه زدید. دوست دارتان.

  11. بادروددكترآشوري ارجمند.هربارازشماچيزي نويي يادمي گيريم.سرسخن.به گمان برابرنهادمقدمه باشد.البته واژه ديباچه هم هست كه تازي نيست.

  12. سلام
    آقای آشوری بابت کتاب عرفان و رندی ممنون. فقط یک نکته ی ظریف هست که ممکن است به چشم شما نیاید ولی در پرداخت نظریه تان بسیار موثر است و به اشتباه در کتاب درج کرده اید:
    شیطان را از فرشتگان آورده اید که بنا به تصریح قرآن از جن است.
    آن را تصحیح کنید.
    دوست ارجمند
    درست است که در یک مورد در قرآن شیطان از شمار جن شناخته شده است، ولی در صحنه ی آفرینش آدم در صف فرشتگان حضور دارد و جزء” مئائک” شمرده شده است. به هر حال در تأویل عرفانی اسطوره ی آفرینش او را در شمار فرشتگان آورده اند و فرشتگان را در کل “رقیب” آدم دانسته اند. در مورد این مسأله نگاه کنید به مقاله ی جامعِ آقای دکتر فتح الله مجتبایی ذیل “ابلیس” در دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
    د. آ.

  13. سلام آقای عاشوری عزیز طلبه ای هستم 26 ساله در قم که پیگیر دیدگاه ها و خواننده کتابهای شمایم. امیدوارم جایگاه روحانیت را در پروژه های تحقیقاتی شما برای خروج از جهان سومی بودن بدانم. بی اعتنایی شما به این مقوله ، تفاوتی با انحصارگرایی برخی روحانیون و هواداران آنها ندارد … یعنی همان افراط و تفریط جهان سومی !! امیدوارم راه ناتمام کسروی را استمرار بخشید . برقرار و پیرور باشید .