با یک دعوت دانشگاهی حدود پنج ماه در امریکا خواهم بود. در این مدت گمان نمیکنم بتوانم چیزی به وبلاگِ خود بیفزایم. با سپاس از کساني که هر چند گاه سري به آن میزنند یا خوانندگانِ پا بر جایِ آن اند. همچنین از دوست مهربانام داریوشِ غیرِآشوری (محمدپور) سپاسگزار ام که در این چندساله یاور من در تنظیمِ وبلاگ و درجِ مقالهها بوده است و مایهی دلگرمیِ من.
اميدوارم هرجا كه هستيد شاد و خرم و سرحال باشيد و ما شاهد چاپ آثارتون چه در كتاب، چه در وبلاگ باشيم
Jenab Ashouri, May I ask the name of that university?
— Yale University, Sir.
من برای اولین بار صفحه ی ما رو باز می کنم و شما به مرخصی می روید!جالب است!
امیدوارم پس از بر گشتن باز هم مثل قدیم پر انژی بنگارید
پنج ماه و بی-«جستار»ی؟ امیدوارم در این مورد «حرفِ مرد یکی نباشه.» اگه نه ممکنه گزک دستِ رندانِ چامهسرا و حریفانِ پردهدرا بدین و آنها هم دربیان که:
«نی دستِ عیش بُرده به «جُستار» در آمریک
نی پای جهد کرده به پوتینِ کیف و حال»
استاد آشوري عزيز
به اميد موفقيت شما در تمامي مراحل زندگاني، اميدواريم كه از مقالات سترگ شما در آينده نيز بهره ببريم.
سفر بخیر استاد.
با درود برایتان آرزوی موفقیت و سرزندگی میکنم . مهر شما هرکجا که باشید در دلهای ما هست.
با تشکر فراوان که نسل ما و بچه های آینده را با اندیشمندان بزرگ آشنا کردید.
شما به سیب بزرگ میروییدو من به ژرفاي بلگ شماکه که باردیگر از آغاز- از گفتگوتان درباره مدرنیته(که بیشترین شمارا درنیچه میجویند ومن شما را دراین)بخوانمتان.
و هرچند خوشنودم که این سفر بیگمان ُشوَند آن خواهدبود که پس از پنجماه بادست پرتر به فرانسه و و به وب پرگردید، ولی نمیتوانم تاسف خودرا ابراز نکنم که چرا امریکا، وچرا دانشگاههای ایران نه؟ ایران واپسمانده از مدرنیته و دمکراسسی که به روشناندیشان و اندیشمندان دگراندیشی چونشما سخت نیازدارد.
درود و بدورد دکترآشوریارجمند
باآرزوی تندرستی برایشما
ma kollan mokhlesim ostade bozorg!!!!
-میدانید دکترآشوری،من تاامروز نمیدانستم چرادیگر امکان نوشتن در بلگاسپوت فیلترشده خود را ندارم. تا امروز از سر کنجکاوی لینک مسحر رادر سایت شما کلیک کردم و باخواندن ـ یک نکتهو چند دوبیتی ـ دریافتم که چرا. کار را همیشهـ دوراز شماـ همین سفر کردههای آسودهما(و نیز بی خبر از ما)بدتر میکنند. م سحر همچنان در بلگاسپات مینویسد ولی چوباش را ما میخوریم.
بدرود
چه مرخصي طولاني !
سلام استاد
dorood
be salamat
با سلام به استاد آشوری که امیدوارم خوب و خوش باشند
محض اطلاع کامنت نویس پیشین آقا یا خانم «ع.درویشی» نشانی ایمیل « م.سحر» را در زیر می آورم تا چنانچه مطلبی یاسخنی با ایشان دارند مستقیماً با خود ایشان درمیان بگذارند:
m.sahar@free.fr
“ای همه گلهایِ از سرما کبود،
خنده هاتان را که از لب ها ربود؟
مهر هرگز اینچنین غمگین نتافت
باغ، هرگز اینچنین تنها نبود.”
…
سلام استاد . سفر همراه با موفقيت باشه براي شما . يا حق
سلام آقاي آشوري
من در وب شما مقالات علمي زيادي را مطالعه كردم بسياري از آن ها آموزنده و علمي است اما نميدانم چرا آن قدر در مورد دكتر فرديد مغرضانه (شايد از ديد من ) نوشتهايد …
دكتر فرديد تاكنون كتابي را خود منتشر نكرده ولي سخنراني هايي از وي به جاي ماندهاست …
من به جرات ميگويم حتي در مقاله شما كه ميدانم شخصيت مثبتي هستيد تا حتي دكتر سروش رنگ باخته نقد تفكر نديدهام بلكه تنها نقد شخصيت و … بودهاست .
بياييد كمي منصفانه تر در باره حداقل دانش زبان شناسي وي صحبت كنيم…
دوست ارجمند
من دانش زبان شناسی آن مرحوم را در همان مقاله وارسی کرده ام. اگر فرصت کردید مقاله را دوباره بخوانید. همچنین کتاب “دیدار فرحی” را هم مطالعه کنید.
د. آ.
……سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را…
استادِ گرامی،
سفر به خیر باشد. گرچه در این دو-سه-پنج روز، پنج ماه زمان ِ خیلی زیادی ست، ولی چشم انتظار بازگشت تان هستیم.
خِرَد به همراه تان.
استاد ارجمند، از شما، از كتابهاي شما بسيار آموختهام…
هر كجا هستيد، سربلند و پيروز باشيد.
فرزندان ویران
ما گلهای گریانیم
فرزندان ایرانیم
خاک ایران زمین را
بر سر خود می زانیم*
باید نادانا باشیم*
گاو و نابینا باشیم
از مهر ناتوانی
باید توانا باشیم (!)
ویران باش ای ایران
زندان باش ای ویران
از ما فرزندان خود
دلزار باش ای ویران
*با بغض در گلو خوانده شود
من گهگاه به بلاگ شما سر ميزنم و از مطالب سودمندش بهره ميبرم. من بسيار شيفتهي آنم كه معناي كامل و جامعي از واژهي جستار بيابم و از شما ميخوام در صورت امكان منو ياري كنيد.
سلامت و سربلند باشيد!
هرجا كه هستيد!
—- به فرهنگهای لغت نگاه کنید.
د. آ.
WoW!
واقعا ذوق زده ام از این که وبلاگ استاد بزرگوار داریوش آشوری رو پیدا کردم!
شما الگوی من در ترجمه هستید. آرزوی من اینه که یه روز بتونم مثل شما مترجم بزرگی بشم
— خیر پیش!
د. آ.
سلام بر ناديده استاد گرانمايه ام
.
تقريبا باگذشت 13 سال از تدريس در دانشگاه كمتر هفته اي است كه از شما سخن نگويم اگرچه سايت شما را دير يافتم.
.
روزگار به كامتان.
شاگرد شما :
بندر بوشهر -عباس عاشوري نژاد
— زنده باشید.
د. آ.
داريوش غير آشوري زياد داريم …از جمله داريوش شايگان.
اسیر دام شغاذ است تهمتن چه نویسم؟…
جمعش کنید این محافظه کاریهای مفتضحانه را…شما احتمالا مطلب های مهمتری برای پیشرفت فرهنگ عقب مانده ی مملکت خودتان ندارید؟…که بحث در این میکنید که آیا کتاب حافظ پژوهی کیارستمی لطمه ای به فرهنگ میزند یا نه؟ که آیا هدایت ابله و مالیخولیایی دیوانه،نویسنده ی مشهوریست یا نه؟ که هزار بدبختی حزن آلوده ی دیگر…(به هر حال از کمکهای شما در عرصه ی ترجمه متشکرم)
سلام دوست عزیز
با غزلی قدیمی به روزم که حاصل دوران تجربه است.
با مصراع هایی طولانی و حاوی یک روایت …….
و به هر حال این نیز یک غزل است:
…و مردمکانِ حقير اَش
به خونِ جاری هفت دلاور
بر سنگ فرشِ ميدانِ آبادی
قهقهه می زد…
دليجان می رود آهسته و غم ناک و موزون روی سطحِ جاده ی خاکی
و می لرزد در آن با هر تکان دل های پاک هفت مردِ ساده ی خاکی
صدای غژّ و غژّ چرخ های چوبی و خشک اَش نمی آيد به گوش ، امّا
به گوش اَت می رسد از زيرِ هر چرخ اَش صدای ناله ی سرداده ی خاکی………….
.
.
در سحوری به انتظارم.
سلام و خسته نباشید
همیشه به اینجا سر می زنم و از نوشته های شما استفاده میکنم بسیار زیبا و تاثیر گذار است ولی متاسفانه تا به حال نتونستم پیغام بگذارم
به شما لینک دادم
باتشکر
جسارتا باید به عرض برسانم تفاوت وبلاگ و وبگاه در این است که وبگاه، برای خود مستقل است؛ حافظهای مشخص دارد که برایش پول میپردازند و نشانیاش به شناسهای ختم می شود (com، org، net و…) ولی بلاگ، لاگی است در یک وبگاه (بهترین معنا از لاگ، شاید چیزی شبیه اکانت باشد). بلاگ صورت اختصاری “وب لاگ” است. بلاگها از آن جا که تحت تکفل (!) وبگاه دیگری هستند، نشانیشان به نام و شناسهی آن وبگاه ختم میشود و ناگزیر اند به اجرای قوانین وبگاه خدماتدهنده.
البته آنچه گفتم، به معنای نفی آنچه شما میپنداشتید، نیست. باز هم از این که جسارت کردم، پوزش میخواهم.
سپاسگزار ام
درود و آرزوي سربلندي شما در هركجا كه هستيد / شاد زي و مهر افزون گرامي
سلام جناب مستطاب آشوری و متاسفیم ، اما ما که می توانیم به شما سر بزنیم …
اقای دکتر سلام .جواب من راندادید اگرمن برای شمامقاله بفرستم نظرتان رامی فرمائید یاخیر؟
— من خیلی کار دارم و فرصت خواندن مقاله ی شما را ندارم.
د. آ.
نوشته ها و کتاب های شما
در این مرز و بوم جایگاه خاص خود را دارند و باعث
افتخار است
http://radiozamaneh.biz/rohani/2007/10/post_150.html
سعادت خواه شما
معرک نژاد
با سلام وعرض ادب خدمت شما هم وطن عزيز.براستي چرا بعضي از رسانه ها هدف اصلي خود رافراموش كرده به جاي اطلاع رساني صحيح وايجاد وحدت وارامش در كشور به دنبال ايجاد تفرقه و نفرتي كاذب بين ايرانيان هستند؟چرا مسئولين اين نوع رسانه ها فكر مي كنند حقيقت فقط نزد ايشان است و ايشانند كه درست فهميده اند و در سراسر ايران كسي بهتر از ايشان قادر به درك حقيقت نيست و هيچكس حق بيان ودفاع از خود را ندارد؟
آيا چون جامعه بهائي در مجلس ويا ارگان ورسانه اي نماينده ويامدافعي ندارد اين رسانه ها ازادند كه هرچه مي خواهند بنويسند ؟ ويك بهائي با مطالعه تهمت هاي روزنامه حق ندارد حرفي بزند ودفاعي كند ؟ چرا رسانه ها به جاي چاپ مطالبي كذب وبي ريشه مثل جاسوسي ويا خيانت كه حتي «مسئولين اطلاعاتي» كشور نيز كوچكترين سند ومدركي دررابطه با اين تهمتها در دست نداشته وندارند، قسمتي از صفحه خويش را به گفتمان اختصاص نمي دهند كه جامعه بهائي نيزدر ان صفحه به دفاع از نظرات واتهامات بپردازد كه اولا اين گفتمان نشاني باشد بر ازادي مطبو عات.دوما مردم بهتر حقيقت راتشخيص بدهند.ايا اين عمل زشت يعني دروغ پراكني تقرقه افكني وايجاد اشوب در يك كشور اسلامي جرم نيست ؟ وچرا رسانه ها نسبت به تهمت هائي كه به جامعه بهائي مي زنند نبايد به قوه قضائيه پاسخگو باشند؟ به همين دليل با راه اندازي وبلاگ ناقص خود سعي دارم پاسخي هرچند مختصروساده به آن اتهامات تكراري رسانه ها بدهم ودر واقع اين فاصله را كمتر كنم . لطفا بي هيج پيش داوري، مطالب وب را مطالعه بفرمائيد منتظر نظر و راهنمائي هاي شما مي مانم
http://jooyya.blogfa.com/
با سلام خدمت شما آقای آشوری
از شما خواهش می کنم درباره اساطیر ایران باستان مطلبی بنویسید.
با تشکر
ح.چهارلنگ
خانم ایندرا
این کار را اهل فن مثل زنده یاد مهرداد بهار کرده اند. کار من نیست.
د. آ.
با درود فراوان خدمت استاد
شاید تنها کسی باشم که از سفر شما خوشحال می شود. چون سفر شما برای من فرصتی بوجود آورد تا وبلاگ شما رو زیر و رو کرده و مقاله های پیشین را مطالعه کنم. از نوشتار نیمه محاوره ای خود پوزش میخواهم. 🙂
با آرزوی سفری پربار برای شما
آقای آشوری با سلام میخواستم نظر شما رادرباره حجت اسدیان بدانم؟
من این شخصی را که نام برده اید نمی شناسم. ولی، برای دادن پاسخی به شما، بر روی اینترنت شرح احوالی از ایشان یافتم که بسیار خواندنی ست. برای این که بدانید در کجای دنیا زندگی می کنید، خوب است آن را با هرمنوتیکِ روانپزشکانه بخوانید.
د. آ.
http://www.hammihan.com/pbio/id/000350.php
آقای آشوری٬ با سلام مجدد
خیلی متشکرم که جواب من را دادید. من این مطلب را در مورد حجت اسدیان خوانده بودم وهمین مطلب٬ موجب شد که از شما کمک بخواهم. زیرا به جز این مطلب و یک سخنرانی در خانه فردید٬ چیز دیگری در اینترنت پیدا نکردم.
من چیز زیادی از فردید نمی دانم. ولی به دلیل علاقه به کار فکری هایدگر٬ وقتی در ایران بودم٬ اسم این شخص را شنیدم. پس از شنیدن و خواندن چیزهایی پراکنده و متناقض, مقاله شما (اسطوره فلسفه در میان ما) را خواندم. از آنجایی که افکار فردید و شاگردانش هیچ نزدیکی ای به اندیشه اصیل هایدکر ندارد و باعث کج فهمی اندیشه هایدگر در ایران شده٬ مقاله شما بسیار روشنگرانه بود. همان موقع از شما تشکر کردم و خواهش کردم که مطلبی در مورد هایدگر بنویسید تا این توهمات فردیدی برطرف شود.
حجت اسدیان در سخنرانی ای که لینک آن را در پایین مقاله گذاشته ام٬ مطالبی در مورد زبان شناسی تاریخی فردید مي گويد. در همین سخنرانی٬ با لحن بسیار تندی مطالبی را بر علیه شماوانتقاداتان از زبان شناسی فردید بیان می کند (با استناد به منابعی که من نمی شناسم). من چیزی در مورد اتیمولوژی نمی دانم٬ به همین دلیل تصمیم گرفتم از خود شما بپرسم.
متشکر می شوم اگر توضیحاتی در این مورد بدهید.
اتیمولوژی ریشه شناسی واژه هاست و بخشی از زیان شناسی تاریخی ست.
د. آ.
وای خدایا! این سفرتان بهراستی طولانی شده! این طور فکر نمیکنید؟
سرور گرامی
کاش فرصت ميشد سفرنامه آمريكا را بنويسيد.
کوتاه هم باشد قبول است.
با هزار ارادت و اخلاص
افشين معاصر – خارگ
سلام
آقای دکتر سفر خوب و خوشی را برای شما آرزو مندیم
درود آقای آشوری !
حقیقان با مقالات و آثار نابتان انس دارم – سفر خوبی برای تان آرزومندم
با عشق و ارادت
به زودی با ترجمه ی تعدادی از اشعار (پوشکین) به قلم (مانی محمدی ) به روز خواهد شد
دلم سخت کوچکت شده
_________________________________________
…………………………..пощкин……………………
Я вас любил : любовь еще , быть может
В душе моей угасла не совсеь ;
НО пусть она вас больше не тревожит ;
Я не хочу печалить вас ничем .
Я вас любиль бизмолвно , бизнадежно ;
То робостью , то ревностью томим .
Как дай вам бог любимой быть другим .
باسلام وخسته نباشيد،
دوست عزيز دفتر زيبايت را خواندم وازآن لذت بردم اميدوارم سرافرازوسربلند باشيد ضمنا اگه خواستي از وضعيت زندانهاي ايران باخبرشوي سري به من بزن.
…..سيستم زنداني در زندان اوين بدين گونه است كه در بدو ورود هر كس فارغ از اينكه زنداني مالي ، تصادفي ، مهريه و يا امنيتي يا سياسي باشد، بايد هر لحظه در ضمير ناخودآگاه خود بگويد كه من يك گوسفند هستم . من يك گوسفند هستم و بع بع ميكنم . اينها مالكان من هستند و من حق و حقوقي در انتخاب جا و مكان و غذا و سرنوشتم ندارم و هرگونه سرپيچي از دستورات چوپان و يا سگ گله باعث ميشود كه عواقب سختي در انتظار من باشد و شايد قبل از همه به مسلخ و قربانگاه بروم پس بايد مثل يك گوسفند خوب ساكت و بي سر و صدا و تابع دستور چوپان و سگ گله و قوچ راهنما كه همان سروكيل بندها و وكيل بندها و زيردستان خود فروخته هستند باشم تا جان سالم به در ببرم…..
با عرض سلام خدمت شما من مطالب وبلاگ شما را مطالعه کردم و بسیار لذت بردم
امیدوارم همیشه پاینده باشید
با درود به شما
من خیلی دیر با وبلاگ شما اشنا شدم ولی از این پس همواره سعی میکنم از مطالب شما استفاده کنم.
همیشه منتظر مطالب و طرز تفکر منحصر به فرد شما هستم.
درود بر شما استاد.
آیا شما موافق اید که critique of pure reason اینطور ترجمه بشود : ” سنجش خرد ناب ” ؟
آیا ” عقل نظری ” و ” خرد ناب ” یکي هستند ؟ برای فهم این نامها آیا منبعي هست که شما سفارش کرده و ما بخواهیم ؟
به خصوص در ذهن و زبان ” کانت”.
درود بر شما
دوست ارجمند، تکلیف این واؤه ها و مفهوم ها هنوز در زبان ما روشن نیست. باری، “خرد” در نظر من بار اخلاقی دارد و بیشتر برابر است با “ویزدام” در زبان انگلیسی. در مفهوم کانتی برای “قوه ی شناسایی”، یه گمان ام، بهتر است عقل را به کار بریم. در فارسی، تا آن جا که من می دانم، هنوز منبعی نداریم که تعریف های سنجیده و روشنی از این مفهوم ها بدهد.
د. آ.
سلام
متاسفم که درباره زبان شناسی چون اسدیان اینگونه سخن می گویید…
ایشان در آن سخنرانی با اشاره به 2 دیکشنری که در سال های 1910 تا 1912 در همریشگی سامی و هندو اروپایی چاپ شد بر غیر علمی بودن نظرات شما بر زبانشناسی فردبد تاکید نمود …
وی با اشاره به 53 دیکشنری اتیمولوژی سامی و هندواروپایی از شما خواست منبعی نام ببرید تا بدانیم سامی و هندواروپایی همریشه نمی باشد …
به کاربردن واژه ای چون روانی زیبنده شما نیست متن کامل سخنرانی نیز اینجاست …
http://bashgah.net/pages-11523.html
امیدوارم کمی منصف باشید ..
دوست ارجمند
ببخشید اگر این پاسخ دیر شد. در سفر بودم و درگیرِ کارهای دیگر. من به دنبالِ آن لینکِ شما گشتم، اما چنان چیزی نیافتم. ولی به دنبالِ “زبانشناسی چون اسدیان”، که اشاره کرده بودید، گشتم و بر روی گوگل جز یک “زندگینامه”ی شگفتانگیزِ خودنوشت چیزی نیافتم. بنا به این “زندگینامه”، ما با دانشمندی در عالیترین ساحتِ علمی جهانی رو به رو هستیم؛ کسی که “نام ایران”را در جوارِ “نامِ روسیه و امریکا و فنلاند” در زبانشناسی تاریخی بلندآوازه کرده است و زبانی نمانده است که با روشِ “کوینواتیمولوژیِ” (؟!) خودساختهی ایشان به زبان دیگری چسبانده نشده باشد. چنان که گویی مسألهی زبانِ “امّتِ واحده” یک بار برای همیشه به همت ایشان حل شده است. در فلسفه نیز گویا جنان فرمایشاتی به زبانِ آلمانی فرموده اند که کسی مانندِ ژاک دریدا از عظمتِ اندیشهی فلسفی او دندانِ حیرت به دهان گرفته است و آمنّا و صدّقنا گفته است! اما دریغ و درد که گویا توطئهی امپریالیسم غرب اینچنین شخصیت بزرگ علمی را در محاق گمنامی نگاه داشته است! زیرا از ایشان بهجز همین “زندگینامه”ی خودنوشت به فارسی هیچ نشانی به هیچ زبانِ دیگر یافت نمیشود. در حالی که موتورِ جست-و-جوگر ِ گوگل نام-و-نشانِ گمنامترینها را هم از هر سوراخ- سُنبهای به دهها زبان بیرون میکشد و بر روی اینترنت میگذارد. بنا براین، در بارهی وضعیّت روانیِ چنین شخصی دیگر چیزی نمیگویم که برای شما ناخوشایند باشد و داوری را به خود شما وامیگذارم.
این را نخست بگویم که من هیچ داعیهای در زمینهی زبانشناسیِ تاریخی ندارم، امّا سالها چندان در آن کنجکاوی کرده ام و این قدر با آن آشنا هستم که دوغ را از دوشاب و شارلاتانیسم را از علم بازشناسم. آنچه در حوزهی علمی در این زمینه دنبال میشود—خلاصه عرض میکنم، زیرا وقت و حوصلهی پرچانگی ندارم—دنبالهی نظریّهی منشاءِ واحدِ حیوانیِ نوعِ انسان در علم دیرینشناسیِ انسانی (پالئوآنتروپولوژی) ست و هیچ ربطی به اسطورهی “امّتِ واحده” ندارد. جداییِ شاخههای زبانیِ گوناگون از یک زبانِ فرضیِ واحد در مراحل نخستینِ پراکنده شدنِ نوعِ انسان صورت گرفته، یعنی روزگار شکارگری و گردآوری خوراک. به عبارتِ دیگر، در مراحل بسیار ابتدایی پیدایشِ فرهنگ، زمانی که بشرِ آوارهی ابتدایی از افریقا به در آمد و در قارّههایِ دیگر پراکنده شد.
(proto-language) سرزبان هند-و-اروپایی و دگرگشتهای تاریخیِ آن را به یاری نوشتارهای چندهزار ساله که از این خانوادهی زبانی بازمانده است، توانسته اند بازسازی کنند. در موردِ زبانهای سامی هم به دلیلِ وجودِ اسنادِ تاریخیِ بسیار چنین چیزی امکان دارد و در جریان است. به این دلیل امکانِ ریشه شناسی مشترک میانِ این دو شاخه هست، بی آن تاکنون یک بار برای همیشه اثبات شده باشد. اما، بسیاری از زبانهای بشری هرگز نوشته نشده اند و یا بهتازگی نوشتاری شده اند. بنا براین، ردگیری تاریخی مراحل دگرگونیشان شدنی نیست. در غیابِ “فسیل”های زبانی بازسازیِ “پروتو”های زبانی ممکن نیست. در نتیجه، وجود زبانِ واحدِ نخستین و چهگونگیِ ساختارِ واژگانی، آوایی، و دستوریِ آن به نظر نمیرسد که هرگز به صورتِ علمی دستیافتنی باشد، ولی به صورتِ فرضیّه برجا میماند.
اتیمولوژیبافیهای هذیانآلودِ فردیدی بر اساسِ اسطورهی “امّتِ واحده” هیچ ربطی ندارد با آنچه که به صورتِ علمی و آزمایشگاهی در باره ی رابطهی زبانها با هم در قلمروِ زبانشناسیِ تاریخی میشود. این گونه لاف در غربت زدن برای مصارف “خاورمیانه”ای ست و بس و زهر چشم گرفتن از مردمی که با علم و منطق علمی کمابیش بیگانه اند و با تردستی فریب شان میتوان داد. همچنان که شما دوست نادیدهی جوانام مرا اندرز داده اید که با انصاف باشم، من هم میخواهم شما را اندرز دهم که از شاخ-و-شانه کشیدنِ دانشمندنمایانه نترسید و در برابرِ شعبدهبازیهاعقلتان را به کار اندازید. این اندرزِ حضرتِ کانت را فراموش نکنید:
Sapere aude!
برقرار باشید
د. آ.
.
…به نظر من تقدسيابي انحرافي از دين اصلي است… سلام. آقاي دكتر! باعث افتخار خواهد بود اگر چند يادداشتي را كه دربارة رابطة دين و مدرنيسم در وبلاگم نوشتهام مطالعه بفرماييد و ايرادات آن را بگوييد. پيشاپيش متشكرم
آقای کلاهی
به وبلاگ شما سر زدم. بحثهای شما را در باب الاهیّات و جامعه شناسی دین بسیار پخته و سنجیده و آموزنده دیدم. به دیگران هم سفارش می کنم که بخوانند. تنها برخی از کاربردِ اصطلاح ها را نمی پسندم، مانندِ “معمولی” در مقابلِ “مقدس”، که لابد در برابرِ واژه ی فرنگیِ “پروفین” قرار می گیرد؟
د. آ.
جناب آشوری عزیز سلام
برایتان عمری دراز و پربارتر آرزو می کنم.
هرجا که هستید سالم و پرکار باشید و شاد.
درود
از زحمت و دقتی که در ترجمه آثارتان دارید بی اندازه سپاسگزارم, به خصوص در ترجمه زرتشت که از خواندنش بی اندازه لذت می برم.
کامنت هایی را که دوستان دانا, دوستانی نه چندان دانا و اندکی نیز دشمنان سرسخت و کینه توز اندیشه در مطلب “از کدام قوم و قبیله ام” نوشته بودند خواندم.
به سئوالی که دوستی دانا در باب آینده ایران و فرهنگ ایرانی مطرح کرده بود و جواب شما, با بضاغت اندکم اندیشیدم, واژه ای مرا سخت به خود مشغول داشت که شما در آنجا و نیز در پیشگفتار زرتشت آن را به کار بسته اید, به کار بستنی.
که نشان از دردی و رازی پنهان دارد, بدینسان به اندیشه افتاده ام که آن درد چیست, آن واژه “جهان سوم” است, سپاسگزارتان خواهم بود اگر در مقاله ای یا اشارتی مرا از چگونگی اندیشه تان در باب این ترکیب و آنچه در جان-تان می گذرد آگاه سازید.
در باب آن مطالب به مجموعه مقاله های من رجوع کنید، “ما و مدرنیّت” و جز آن.
د.آ.
سلام استاد بزرگ!
هم اکنون چه اثری در دست ترجمه یا تألیف دارید؟ آیا قصد ترجمه ی سایر نمایشنامه های شکسپیر را ندارید؟
دوستِ ارجمند، اگر عمری باشد، شاید.
د. آ.
سلام
انتظار داشتم جواب مخالفی را هم ثبت کنید ….
همه اش تعریف زیاد زیبنده نیست …
امیدوارم بیش تر از این تحمل مخالف داشته باشید …
نمی دانم نظرِ شما به کدام “مخالف” است که من “جواب” او را ثبت نکرده ام. یقین داشته باشید که من حرف سنجیده با زبانِ درست را ثبت می کنم، اگرچه “جوابِ مخالف” باشد، امّا هر یاوه ای را نه.
د. آ.
با سلام
استاد دل تنگتان شده ایم.
وقتست که باز آیی…
امیدوارم که که برای ما خوانندگان که تحفه از آن سرزمین که این روزها دشمن می خوانندش بیاورید.
آنکه میگفت ندانست آنکه دانست زبان بست
برای سومین بار مکبث….غنائی زبان فارسی بیش از اونکه تو آثار خوبان پارسی گو خودنمائی تو ترجمه های جناب آشوری موج میزنه
لازم نیست زیاد جلو بری تا قدرت تواناییهایی آشوری رو ببینی..همون خطهای اول مث آتشبازی شبهای کریسمس نگاتو خیره میکنه…به تندکوب و رخش انداز و باران بار
اگه دستم به دامن بلند ذه و زبانت میرسید هرگز رهاش نمیکردم عالیجناب تا خلق شاهکار دیگری رو به مهمانیت بشینم…تفاوتی نیست شاه لیر یا هملت..از نیچه یا از هیوم تفاوت زبان فارسی نام داریوش آشوری
چشم بر دستت بسته در انتظاریم..دیگر بار و دیگربار
آقای آشوری ،
پیش نهادهای تان برای اصلاح رسم الخط فارسی خوب اند . به خواننده اطمینان می دهند . کژتابی را به حداقل می رساند . اما :
اگر این اصلاحات به کار بسته شوند و در اقلا سده ای همه گیر شوند ، فکر نمی کنید خواندن متون قدیم برای نسل های بعد سخت تر به نظر آید و
ناخواسته یک گسست پیش آید ؟
این که بخواهیم همه ی متون را به صرف تغییر رسم الخط ، بازنویسی کنیم، به نظرم امکان پذیر نیست . چه پیش نهادی برای مقابله با این صدمت دارید ؟
نگران نباشید، دوست ارجمند. پیشنهادهای من برای بهکردِ زبان نگاره ی فارسی، همان طور که شما هم بازشناخته اید، برای فهمِ بهتر و آسان ترِ ساختارِ نحویِ آن است و جز چند پیشنهاد برای اندک دستکاری در آن نیست. نگران آیندگان نباشید. به گرفتاریهای امروز بیندیشید. آیندگان خواهند آموخت که رسم الخط گذشتگان را چه گونه بخوانند، همچنان که ما در موردِ گذشتگان مان آموخته ایم.
د. آ.
مکبث اینبار چنان هوایم کرد که در جستجویی ادامه ای برش دست بکار شدم…آثاری خوانده نشده از شما
با نام چند کتاب از ویکیپدیا روانه انقلاب شدم…ولی عجب و تعجب که نامی از کتابها به گوش فروشندگان کتابها هم نخورده بود گویا
میشه راهی بر دستیابی به کتابها به بنده بنمایی..یا نام انتشاراتی
با درود و بدرود
نگاهی به تاریخ، تمدن و فرهنگ چین
آرمانشهر
شهریار اثر ماکیاولی
مسیحا ستیز
دوست ارجمند
آن سه کتاب نایاب اند و کتاب چهارم هم هنوز منتشر نشده است. کتابهای دیگرِ مرا از انتشارات آگاه (رو به روی دانشگاه تهران) و نشر مرکز خیابان فاطمی می توانید بخرید. کتابفروشیهای دیگر هم باید داشته باشند.
د. آ.
با سلام وارادت
شما دریایی مواج میباشید
که جهان به شما می بالد.
اما بهاریه ی اکسفورد خیلی پخته نبود.
استاد مرا ببخشید.
با سلام
استاد گرامی
ابتدا مرا ببخشید که پیش داوری نموده ام که جواب مرا نداده اید….
فایل به صورت صوتی است …
زندگینامه مورد اشاره در روزنامه ایران به چاپ رسیده و در زمان دولت اصلاحات …پس می توان گفت که دست نویس نیست ..
سوفسطایی به نامی چون پروتاگوراس که ضربه مهلکی بر افلاطون و ارسطو وارد کرد در گستره گوگل چه جایی دارد؟
آقای آشوری شما اعتبار یک سرزمین هستید …
فایل صوتی را دریافت کنید تا رابطه همریشگی زبان های سامی و هندواروپایی را مدلل بشنوید …
امت واحده دکتر فردید امر تمثیلی از بشری است که در ابتدای گذر از ناندرتالیسم به جای بربریت به امت رفته است و تقریبا در تمامی اقوام این دو سبک زندگی بوده است..
http://bashgah.net/pages-11523.html
متشکرم
کدامین گاه دیگر بار خواهد بودمان دیدار؟
حرف های نگفته ی بسیاری داریم و پاسخ های نگرفته ی بسیار!
بیا که تشنه ی علمند دوست دارانت!
بسیار سپاسگزارم از مطالب مفیدتون امیدوارم همیشه موفق باشید…