بحثي که در باره‌یِ دو ترکیبِ «اخته‌زهار» و «هخته‌زهار» در شاه‌نامه در وبلاگِ جستار در شش بخش پی‌گیری شد، در اصل دنباله‌یِ یک پیشامد بود. پیشامد چنین بود که میانِ چند تن از ایرانیانِ اهلِ وبلاگ‌نویسی در باره‌یِ برابرنهادِ فارسیِ واژه‌یِ asexual گفت-و-گویي درگرفته بود و، چنان که در بخشِ یکمِ این پژوهش یاد کرده ام، به سراغِ من هم آمده بودند و نظر خواسته بودند. با آن که در فرهنگِ علومِ انسانی برایِ آن برابرنهاده‌اي گذاشته ام، باز بحث‌هایِ ایشان میانِ خود کنجکاویِ مرا برانگیخت که آن را پیگیری کنم. اشاره‌اي که در آن بحث‌ها در وبلاگِ پرگار به واژه‌یِ «زهار» و کاربردِ آن در شاه‌نامه شده بود سبب شد که نظري به معناها و شاهدهایِ این واژه در  لغت‌نامه‌یِ دهخدا بیندازم.  نکته‌اي که آن جا برایِ ذهن من پرسش‌انگیز شد برخورد با دو واژه‌یِ اخته‌زهار و هخته‌زهار بود که هر دو به صورتِ شاهدي برای ضبطي دوگانه از یک بیت در نسخه‌هایِ گوناگونِ شاه‌نامه در لغت‌نامه نقل شده بود. و هر دو همچون صفتي ستایش‌آمیز هم برایِ اسب هم برای شیر. معنای اخته شده یا خایه‌کشیده که برایِ این دو واژه داده بودند در ذهنِ من شکّي برانگیخت. زیرا اخته کردنِ اسب کاري ست که با آن آشنا هستیم و حکمت‌اش را هم می‌دانیم. اما اخته کردنِ شیر چه معنا دارد؟ «شیرانِ اخته‌زهار» یا «هخته‌زهار» چه معنایي می‌تواند داشته باشد؟ از این جا رفته‌-رفته سلسله‌اي از شک‌ها و پرسش‌ها پیش آمد. از جمله این که، صورتِ اصلیِ این دو ترکیب در کهن‌ترین نسخه‌هایِ شاه‌نامه چه بوده است؟ رابطه‌یِ «هخته» و «اخته» چی‌ست؟ آیا اخته هم صورتي از هخته است به همان معنایِ آشنا؟ و اگر معنایِ آشنایِ آن را، در آن دو ترکیب، در موردِ اسب بپذیریم، در موردِ شیر چه می‌توان گفت؟ آیا زهار هم در روزگارِ فردوسی به همین معنایِ آشنایِ امروزین بوده است؟ آیا از راهِ ریشه‌شناسیِ این واژه در زبان‌هایِ ایرانی و، فراتر از آن، در زبان‌هایِ هند-و-اروپایی به نتیجه‌یِ روشني در باره‌یِ معنایِ آن می‌توان رسید؟ و نکته‌یِ اساسی‌تري که مسأله را دشوار‌تر می‌کرد این بود که در شاه‌نامه همواره سخن از اسبِ جنگی ست یا، به عبارتِ خودِ او، «اسبِ نبرد». آیا اسبِ پرورده برایِ جنگ را هم اخته می‌کرده اند؟ و اگر، بنا به قرینه‌هایي که در شاه‌نامه آمده است، ثابت شود که نمی‌کرده اند، صورتِ درستِ کهنِ این دو ترکیب کدام است و معنایِ درستِ آن کدام؟ 

با دنبال کردنِ این پرسش‌ها سرانجام به این نتیجه رسیدم که با روشِ «حدس و ابطالگری» (conjecture and refutation) راهِ این جویندگی را دنبال کنم. اما این کاري نبود که از یک تن برآید. باری، این پرسش‌ها را در بخشِ یکمِ این سلسله مقاله‌ها منتشر کردم و به دنبالِ آن از دانشورانِ شاه‌نامه‌شناس، اهلِ زبان‌شناسیِ تاریخی و گویش‌شناسیِ زبان‌هایِ ایرانی دعوت کردم که در این پژوهشِ علمی شرکت کنند. نکته‌یِ دیگر که سپس به نظر-ام رسید این بود که این مسأله‌اي نیست که تنها ادبیات‌شناسان و زباندانان و زبان‌شناسان بتوانند پاسخِ نهایی به آن دهند، بلکه، ورایِ این گونه پژوهش‌ها، مسأله یک جنبه‌یِ ویژه‌یِ کارشناسانه نیز دارد که در آن باب نظرخواهی از اسب‌شناسان نیز ضروری ست. از این‌رو این نکته را با عنوانِ «پی‌جوییِ اسب‌شناختی» در بخشِ دوم طرح کردم و گفتم که نظرِ کارشناسانه در بابِ رفتارشناسیِ اسبِ اخته کرده و اخته نکرده و اسب‌شناسیِ حرفه‌ای در شاه‌نامه‌ می‌تواند این بحث را به نتیجه‌یِ روشن برساند. انتشارِ چهار بخش از این سلسله مقاله‌هایِ ششگانه در مجله‌یِ نقد و بررسیِ کتاب (۱)  در تهران یک دانشورِ اسب‌شناس و آشنا به اسب‌شناسیِ شاه‌نامه‌ای را برانگیخت که با درامدن در این بحث و نشرِ مقاله‌ای در همان مجله (شماره‌یِ ۳٠، پاییز ١۳٨۹)، با کامل کردنِ پرس-و-جوهایِ متن‌شناختی و واژه‌شناختی، این پژوهشِ جمعی را به نتیجه‌یِ روشنِ نهایی برساند. این مقاله، به قلمِ آقایِ بهرامِ بیانی، بحثِ فراگیر و دقیقي ست در باره‌یِ وصف‌هایِ فردوسی از ویژگی‌هایِ اندام‌ها و رفتارِ اسب‌هایِ جنگی که روشنگرِ پرسشِ اصلی در این سلسله پژوهش است. با سپاسگزاری از یاوریِ ایشان، به همه‌یِ پژوهندگانِ شاه‌نامه سفارش می‌کنم که این مقاله‌ را بخوانند که برایِ فهمِ بهتر آن کتاب و همچنین ویراستاریِ آن، آن جا که سخن از اسب می‌رود ارزش و اهمیّتِ ویژه دارد. 

برایِ کامل کردنِ این سلسله مقاله‌ها فشرده‌‌یِ ویراسته‌اي از آن بخش از مقاله‌یِ ایشان را که به پژوهشِ ما در باره‌یِ اخته‌زهار/هخته‌زهار مربوط می‌شود، به دنبال می‌آورم: 

 اسب شناسی در شاهنامه دارای روش و انسجامِ منطقِ تجربی است. اگر با اسب آشنا باشیم– آنچنان که نظامیان و جنگاورانِ سوار در گذشته بودند– کلمه‌ها یا ترکیب‌هایي مانند «سیه‌خایه»، «هخته‌زهار»، «گشاده‌زنخ»، «زنخ‌گِرد»، و «دست‌کَش» که فردوسی درباره‌یِ اسب آورده معنای روشن پیدا می¬کند.

خایه‌یِ اسب در اسب شناسی حائز کمال اهمیت است. سیه خایه به اسبي گفته می¬شود که خایه¬های‌اش طبیعی، کوچک، یک‌اندازه و جمع باشد و پوستِ آن سیاه و صاف، بدون چروک و لک-و-پیس، کشیده به سمت بالا. اگر خایه‌یِ اسب جمع نباشد، یعنی آویزان باشد، در حرکت، بخصوص در سرعت و در پیچ-و-خم، پاهای‌اش به خایه¬های‌اش می‌ساید و درد ناشی از آن آهنگ حرکت اسب را به هم می زند. چنین وضعي به‌ویژه در میدانِ جنگ ضعفي جدّی و حیاتی ست. در تاخت-و-تاز خایه¬ها باید به سمتِ بدن کشیده و جمع ¬شوند. اسب‌هایِ جنگی چنین اند، شیر یا پلنگِ حمله‌ور هم همچنین. خایه‌یِ گربه¬سانان اصولاً جمع است و هنگام حمله و شکار جمع¬تر و به سمت بدن کشیده¬تر می¬شود. چنان که فردوسی می گوید:

سواران چو شیرانِ هخته‌زهار
که باشند پُرخشم روز شکار
اسب اخته یا اسبي که خایه¬های‌اش را کشیده باشند آرام و فرمانبر و بی¬صدا می‌شود. شیهه نمی‌کشد، به اسبانِ دیگر پرخاش نمی‌کند، و حمله¬ور نیست. هیچ جنگاوری با اسبِ اخته به میدان نبرد نمی¬رفت، زیرا در جنگ¬هایِ پهلوانی و ستیز-و-آویز اسب می‌باید با تمام توان‌، با دلاوری یاورِ سوار باشد. اما در میدان‌هایي که چنین چیزي در میان نیست، اسبِ اخته درخورتر است. مثل مسابقه‌یِ پرش با اسب، یا استفاده از اسب برای سواره نظام در جنگ¬هایي که اسلحه‌یِ دورزن در آنها به کار می‌رود.

نشانه‌های فراوان در شا‌ه‌نامه حکایت از آن دارد که اسبِ میدانِ جنگ هرگز اخته نبوده است. به شاه‌نامه نگاه می¬کنیم: بیژن بر آن است که به جنگ «بلاشانِ ترک» برود. بلاشان در شکارگاه آهویی شکار کرده و مشغول خوردن کباب است و اسب‌اش مشغول چرا. اسبِ بلاشان که از دور اسبِ بیژن را می¬بیند، به خروش می¬آید و شیهه می¬کشد و می¬رمد. بلاشان درمی‌یابد که سواری به او نزدیک می¬شود. بر می¬خیزد و آماده‌یِ کارزار می¬شود. اسب اخته هرگز اینچنین رفتار نمی¬کند.
بـلاشـان یکـی آهـو افـکـنده بـود
کبـاب‌اش بر آتـش پراگـنده بود
همی‌خورد و اسب‌اش چران و چمان 
بلاشان نشسته، به بازو کمان
چون اسب‌اش ز دور اسب بیژن بدید
خـروشی برآورد و اندر رمـید
یا در داستان «فرود سیاوخش» وقتی فردوسی میدانِ جنگ را توصیف می¬کند یکی از ویژگی‌هایِ آن به گوش رسیدنِ آوای اسبان است. در میدان جنگ اسب‌ها فضا را به‌خوبی حس می¬کنند و واکنش نشان می-دهند و در جنب و جوش اند.
از آوایِ اسبان و گـَردِ سپاه
شده قیرگون رویِ خورشید و ماه

اسب جنگی را اخته نمی¬کرده¬اند. پس «هخته‌زهار» به معنی خایه کشیده نیست بلکه اسبي ست که خایه‌های‌اش به سمت بدن برکشیده باشد.
درس‌هایي آموختنی از این پژوهش
این پژوهشِ کوچکِ پیشامدی در باره‌یِ دو واژه در متنِ شاه‌نامه، شش سال به درازا کشید، و چند دانشورِ صاحب‌نظر در آن شرکت کردند و آن را غنا بخشیدند و به سرانجام رساندند. پی‌گیریِ این بحث به عنوانِ یک پژوهشِ علمی در زمینه‌یِ متن‌شناسی و واژه‌شناسی برایِ من نکته‌هایِ آموزنده‌یِ پرارزشي در بر داشت که از آن‌ها یاد می‌کنم، شاید که برایِ دیگران، به‌ویژه دانشجویان، هم آموزنده باشد. نخستین نکته برخوردِ شک‌آورانه‌ و سنجشگرانه با متن است و آسان نگذشتن از کنارِ مسأله. در این روند، که هدفِ آن یاوری به ویرایشِ یک متنِ کهن است، همچنان با مسأله‌یِ رفتارِ دیرینه‌یِ نسخه‌نویسانِ رو به رو ایم. چنان که می‌دانیم، ایشان هر جا به واژه‌اي یا عبارتي در نسخه‌یِ اصل برمی‌خوردند که به دلیلِ کهنیِ متن برایِ ایشان فهم‌پذیر نبود، آن را به‌سادگی به واژه یا عبارتي آشنا تبدیل می‌کردند. چنان که در این مورد دیدیم، «هخته‌زهار» را در رونویس‌هایِ جدیدتر به «اخته‌زهار» تبدیل کرده اند و معنایِ «خایه‌کشیده» به آن داده اند، بی آن که از نظرِ سازگاریِ این معنا با متنِ شاه‌نامه هرگز پرسشي برایِ ایشان پیش آید. گذشته از مسأله‌یِ اسبانِ جنگی در شاه‌نامه، هنگامي که هخته‌زهار همچون صفتي برایِ شیر نیز به کار می‌رود، آن را نیز اخته‌زهار می‌کنند و به همان معنا می‌گیرند بی ‌آن که  از خود بپرسند که شیرِ اخته شده یعنی چه؟ و یکي از ایشان که گویا به این مشکلِ ‌معناییِ آگاه می‌شود، در نسخه‌اي که در اختیارِ یکي از ویراستارانِ شاه‌نامه، ژول مول، بوده است، آن را به «گشته‌نهار» تبدیل می‌کند، که واژه‌اي ست جعلی و گویا به معنایِ گرسنه به کار برده است. امّا شگفت آن است که این دستکاری و معناتراشیِ ناشیانه در ذهنِ دانشورانِ شاه‌نامه‌شناسِ امروزین نیز، که با روش‌هایِ مدرنِ متن‌شناسی و ویرایشِ متن به این اثر پرداخته اند، پرسشي برنمی‌انگیزد و همگی، چنان که دیدیم، بر همان معنا پافشاری می‌کنند.

البته، با کوشش‌هایي که ویراستارانِ فرنگی و ایرانی با هم‌سنجیِ نسخه‌هایِ کهن در این صد ساله کرده اند، در جهتِ پیرایشِ این متنِ هزارساله از دستکاری‌هایِ نسخه‌نویسان و نزدیک شدن به نسخه‌یِ اصل گام‌هایِ بلندي برداشته شده است. اگرچه فاصله‌یِ سه-چهار قرنه‌اي که کهن‌ترین دست‌نویس‌هایِ شاه‌نامه نسبت به نسخه‌یِ اصل به قلمِ فردوسی دارند، هرگز اجازه نمی‌دهد که امیدِ آن را داشته باشیم که از راهِ وارسیِ نقدگرانه‌یِ نسخه‌ها سرانجام به آن نسخه‌یِ اصل برسیم. اما کوششِ علمیِ امروزین بر آن است که تا جای ممکن به آن نزدیک شود. از جمله، در همین مورد، برایِ نمونه، می‌توان گفت که با کوششِ استاد خالقی توانسته ایم به این برسیم که «اخته‌زهار» در نسخه‌هایِ قدیم صورتِ دستکاری شده‌یِ «هخته‌زهار» در نسخه‌هایِ کهن‌تر است. اما مشکلِ معنایي بر جا ست و معنایِ اخته شده و خایه‌کشیده که از «اخته‌زهار» می‌فهمیدند، همچنان بر دوشِ «هخته‌زهار» سنگینی می‌کند. اگر کهن‌ترین دستنویس‌ها به ما می‌گویند که فردوسی اسب و شیر هر دو را  «هخته‌زهار» وصف کرده، پس نادرست است که هخته‌یِ فارسی و اخته‌یِ ترکی را به یک معنا بگیریم. 

نکته‌اي که از این پی‌جویی برمی‌آید آن است که همسنجیِ نقدگرانه‌یِ دست‌نویس‌ها برایِ رسیدن به اصیل‌ترین نسخه‌یِ ممکن بسنده نیست. بلکه اصلِ راهنمایِ دیگر برایِ ویرایشِ متن،چنان که پیش از این گفته ام، توجّه به منطقِ متن است. و این نکته‌اي ست که در موردِ ویرایشِ هر متنِ کهنِ دیگر نیز می‌باید در کار باشد. در این نمونه، منطقِ متن به ما می‌گوید که در یک متنِ حماسی که سراسر ستایشِ نرینگی ست، اخته شدگی چه گونه می‌تواند صفتي ستوده برایِ اسب باشد؟ و آنگاه، چه گونه این صفت می‌تواند برایِ شیر هم به کار رود؟ نکند «زهار» در اصل معنایي جز زیرِ شکم یا خایه داشته باشد؟ برایِ پاسخگویی به این پرسش، بر اساسِ بیت‌هایِ شاه‌نامه حدس‌هایِ گوناگون دنبال شد و از جمله آقایِ حیدریِ ملایری با پیگیری ریشه‌شناسیِ این واژه را در زبان‌هایِ ایرانی و هند-و-اروپایی دنبال کردند. با ورودِ آقایِ ابوالفضلِ خطیبی این  پی‌جوییِ به بحثِ جانداري بدل شد که چه‌بسا تاکنون به این صورت در میانِ دانشورانِ ایرانیِ پیشینه نداشته باشد. اگرچه پی‌جوییِ ریشه‌شناختی به نتیجه‌یِ روشنِ باورپذیر نرسید، اما از نظرِ تاریخی در روشن کردنِ معنایِ زهار گامِ بلندي برداشته شد.

سرانجام دعوتي که از اسب‌شناسان برایِ ورود به این بحث کرده بودیم با ورودِ آقای بیانی به نتیجه رسید و می‌توانیم گفت که این رای‌زنیِ جمعی نمونه‌یِ خوبِ کامیابي از پژوهشِ علمی از کار درآمد که می‌تواند مُدلي برایِ این گونه کارها باشد.
(۱)  بخشِ دوّم و سوّمِ آن در شماره‌‌هایِ ۲۳ و ۲۴ (تابستان و پاییزِ ١۳٨۷)، بخشِ چهارم در شماره‌یِ ۲۵ (بهار ١۳٨٨)، بخشِ ششمِ (به جایِ بخشِ پنجم) در شماره‌یِ ۲۹ (بهار ۱۳٨۹) آمده است. به این ترتیب، بخشِ یکم و پنجمِ آن در این نشریه نیانده است. تمامیِ شش بخش را در همين وبلاگ می‌توانید بیابید.

مرتبط: 
پی‌جوییِ معنا و ریشه‌یِ چند لغت در شاه‌نامه – ۱
پی‌جوییِ معنا و ریشه‌یِ چند لغت در شاه‌نامه – ۲
پی‌جوییِ معنا و ریشه‌یِ چند لغت در شاه‌نامه – ۳
پی‌جوییِ معنا و ریشه‌یِ چند لغت در شاه‌نامه – ۴

4 پاسخ

  1. با سلام.
    با پوزش از پرسش نامرتبط به موضوع:
    چرا در شاهنامه به شاهان بعد و پيش از هخامنشيان اشاره شده ولي به شاهان هخامنشي با آن‌همه تاثيرگذاري در تاريخ ايران اشاره نشده؟
    — برای این که فردوسی هیچ منبعی برای آگاهی از آن‌ها نداشته و تاریخِ پیش از ساسانیان در قالب تاریخ افسانه‌ای به او رسیده و او با هنرمندی به آن جامه‌ی شعر حماسی پوشانده است.
    د. آ.

  2. سپاس گزار ام.
    بسیار آموزنده بود؛ نه تنها در باره ی این واژه، که در چگونگی پژوهش هم.

  3. البته آیدین جان اشاره شده؛ اما نه به مانند ساسانیان با برخورد تاریخ نگارانه.
    به باور برخی از شاهنامه پژوهان داراب نمایانگر کورشیان و و دارا نمایانگر داریوشیان است.

  4. استاد آشوری عزیز، همانطور که فرموده بودید اختگی نریانها به هدف رام و نرمخو کردن آنها انجام می گرفته و حتی در اسبهای ارتش نیز اسبهای اخته برای باربری استفاده می شده اند و نریانها اسبهای مورد انتخاب رزم و سواره نظام بوده اند. به متن زیر که از این پیوند آورده شده توجه فرمایید: http://www.equine-behavior.com/Gelding1.htm
    Perhaps stallions may have survived as entires for somewhat longer than bulls, for unlike the male bovine the stallion is a domesticated animal that, when well reared and socialized, can make not only a pliable servant but also a brave and loyal friend. For this reason many of the early armies preferred the use of stallions to that of geldings for warfare. While geldings may have entered battle as mere transport the war stallion was quite capable when trained to not only carry his warrior master but to fight with him using teeth and hooves also!
    سپاسگزار ام آقای سروش، شاهدی که آورده اید پشتیبانِ نظرِ نهایی در این— سلسله-مقاله‌ها ست.
    د. آ.