دکتر محمدِ حیدری ملایری پژوهشگرِ برجستهای ست در زمینهی اخترفیزیک و در رصدخانهی پاریس و مرکزِ علمیِ آن بر رویِ پروژههایِ خود کارِ میکند. از راهِ دل بستگیِ هردومان به کارِ ترمشناسی– البته در زمینههای جداگانه — و تماسی که ایشان از راهِ وبلاگام با من گرفتند، بهتازگی آشناییِ نزدیک هم میانِ ما دست داده و من از این آشنایی و این که همسخن و همزبانی در یک زمینهی مشترک پیدا کرده ام، و دادـوـستدی که میانِ ما آغاز شده، خشنود ام، زیرا در میانِ هموطنانِ ما کمتر میشود پیدا کرد کسانی را که اگر به کارِ علمی می پردازند، تنها کسبـوـکارشان نباشد و بهراستی به کارِ خود دلبسته باشند.
دکتر ملایری، افزون بر دانشآموختگی در فیزیک و اخترشناسی، در دورانِ آغازین کار-اش، به دلیلِ گمارده شدن به شغلِ ویراستاری متنهای علمی در مؤسسهی انتشاراتِ فرانکلین، در تهران، این فرصت را در سالهای دههی چهل یافت که در همنشینی با زباندانان و آشنایان به ترمشناسی در آن مؤسسه، و همچنین کارِ حرفهای ویرایشِ متنهایِ علمی، با ترمشناسی و نیز تنگناهای زبانِ فارسی در این زمینه آشنا شود. کار در آن مؤسسه همچنین وی را با تجربههایی که در جهتِ چارهجویی برای این مسأله، بهویژه به دستِ کسانی همچون غلامحسینِ مصاحب، احمدِ آرام، و شمسالدینِ ادیب سلطانی، انجام میشد، آشنا کرد و وی را به صورتِ جدّی به این میدان کشاند. و از آن پس به کوششِ شخصی برای پیشبردِ دستاوردهای پیشکسوتانِ این فن و اندیشه در کارِ تنگناهایِ زبانمایهی علمی در فارسی و چارهجویی برای آن پرداخته است.
وی، در جوارِ کارهایِ پژوهشیاش در پروژههای بزرگِ علمی در زمینهی اخترفیزیک در فرانسه، همچنان کارِ پژوهشیِ زبانشناختیِ خود را نیز ادامه داده و افزون بر تسلط بر زبانهای فرانسه و انگلیسی و آشنایی با زبانهای دیگرِ اروپایی، برایِ فراهم کردنِ مایههایِ واژگانی، به پژوهشهای واژگانشناسی در زبانهای ایرانی کهن، از میانه و باستانی، و نیز بومگویشهای زنده (زبانها و لهجههای محلی) برای برپا کردنِ یک دستگاهِ مایهور و اصولی و قاعدهمندِ فارسی برای زبانِ علمی در رشتهی خود پرداخته است. حاصلِ این پژوهشها رفتهـ رفته در اینترنت منتشر میشود و تاکنون دو حرف، A وB از آن انتشار یافته است. دستآوردِ وی میتواند الگویی باشد برای همهی زمینههای علومِ طبیعی، از زمینشناسی تا زیستشناسی. امّا کارِ بسیار گستردهی فیلولوژیکِ آن برایِ همهیِ دست اندر کاران در زمینههای علمی، از جمله علومِ انسانی و فلسفه، سودمند و کارامد است و از آن بسیار چیز میتوان آموخت. من با آن که در علومِ طبیعی جز اطلاعاتی کلی و سطحی ندارم و بهویژه در زمینهای مانندِ اخترفیزیک بکل عامی ام، به دلیلِ دلبستگیام به مسائلِ واژهشناسی و ترمشناسی، کارِ پژوهشیِ دکتر ملایری را اکنون با علاقه و کنجکاوی دنبال میکنم و از آن بهره میبرم و در بابِ برخی نکتههای زبانشناختی آن نیز با وی گفتـوـگو میکنم.
اکنون که پرداختن به واژگانِ علمی و نظری و فنّی در میانِ ما رفتهـ رفته جدی میشود، و نیاز به کارِ علمیِ پیگیر در این زمینه هرچه بیشتر احساس میشود، از همهی دست اندر کاران در این زمینهها دعوت میکنم که با این سایت آشنا شوند و با نگارنده ی آن از در ارتباط و دادـوـستدِ علمی و فنی برآیند تا شاید اندکـاندک یک باهمستانِ علمی (scientific community) پیرامونِ آن شکل گیرد و تواناییِ جذبِ این دستاوردها در زبانِ علمی و فنی فارسی فراهم آید.
خُب، آقای آشوری عزيز، ما رفتيم و سبيل استالينی دوست شما آقای ملايری را هم ديدم و باز برگشتيم اينجا. اما، اما اين پيشنهاد خوب و عالی و بجا را با اين تق و لقی که نميشه مطرح کرد. اگر قراره چنين جمعی، تجمعی، باهمستان علمی برپا بشه و حتی تماس و مرا.ده و همکاری هم فقط از طريق اينترنت باشه، باز هم اين پيشنهاد به قول آلمانی ها بايد دست و پا داشته باشه. خلاصه آنکه يه چيزی روی کاغذ بياوريد و خودتون پيشقدم بشيدو عده ای اهل فن را به همکاری دعوت کنيد. مطمئناً آقای داريوش محمدی پور هم زهمت درست کردت يه سايت رو ميکشه تا در قدم اول دست کم هر کسی به حد وسع خودشه در اين زمينه کارهايی بکنه و از طريق سايت در اختيار بقيه قرار بده تا بحث و قضاوت درباره اش بشه. اونوقت، بنده هم با اسم و رسم حقيقی و حقوقی در خدمتم.
خُب، می بخشيد مرا که خيلی خودمونی حرفهام رو زدم.
شرمساری و گونه عنابی! می بينيد، ای هم سزای کسی مثل من که کامنت بنويسد و پيش از پست کردن حداقل يک بار آن را نخواند! مراوده را «مرا.ده» بنويسد و زحمت را «زهمت». تازه بعد هم می خواهد با اسم و رسم حقيقی و حقوقی اش بيايد و با داريوش آشوری همکاری کند؟ شرم بر من باد!
من از دقتهای زبانی آقای حيدری لذت بردم و کار او را بسيار جدی و سنجيده يافتم. اما نکته اساسی در روش اين واژه سازی است. کار او از نظر بنياد کاملا در دستگاه روشی استاد زباندان مير شمس الدين اديب سلطانی است. من گرته ای از کار اديب را در فرهنگنامه خود شما هم که اين روزها کنار دستم است و واژه ها را اينجا و آنجا مقابله و سبک سنگين می کنم می بينم. پيشنهاد من اين است که بد نيست بررسی کنيم – يکبار ديگر – که آيا زنده کردن زبان مرده باستانی رواست و مرزهای آن تا کجاست.
ضمنا از اينکه داريد در وبلاگ نويسی گرمرو می شويد به سهم خود خوشحالم!
دوست عزیز
این کار زنده کردن زبان های مرده نیست بلکه به نیازها و ضروریات زبانی حوزه ی علوم طبیعی و ساختارِ ترمینولوژیک آن مربوط می شود. در این باره باید بحث های مفصل کنیم به هنگام. در باره ی ادیب سلطانی و روش او نیز و فرق آن با روش من. د. آ.
اولاً بگويم كه قالب وبلاگ شما اشكالي دارد، كه سبب مي شود، نوشته ها، به پايينِ صفحه بيايند.
در ثاني، به گمان من، شما، در نوشته هاي خود (چه تأليف چه ترجمه) در بعضي موارد، رواني را فراموش مي كنيد. اين مسئله را در ترجمه، مي توان به حساب امانت در ترجمه گذاشت؛ اما در تأليفات – با توجه به اين كه شما اهل صناعات ادبي نيستيد – آيا بايد به حساب غفلت گذاشت، يا به حساب رفتن به راهي كه كساني چون مير شمس الدين اديب سلطانی رفته اند؟
براي نمونه چند خطي از نوشته اخير شما را مي آورم:
حال آن كه، “صاحبنظري”، در اصل، از ساحتِ معنايي رويآوردِ عقلي ست كه دستآوردِ آن دانش نظري كلي ست، خواه فلسفي خواه عرفاني.
از:
http://www.vajehmagazine.com/darioush-ashouri.php
با سلام خدت استاد ارجمندم چناب آقاي آشوري.
يكي از جالبترين سايتهاي تحليل وبلاگ دست نوشتههاي شماسنت كه تامل هر بازديدكنندهاي را بر ميانگيزد
با اجازتون اين نوشته شما با ذكر منبع در ايسنا كار شد
منتظر ديدار سبزتان هستيم
در پناه حق
خیلی داره برام جالب میشه شخصی مثل داریوش آشوری با این سن و سال و این همه مطالعه و سواد مثل یک نو آموز دنبال علم افزونی و من نوعی تا یک کتاب نیچه میخونم میخوام 10 تا فیلسوف بیارن تا واسشون نطق کنم قابل توجه جوانها ! و بعدشم دم این آقای دکتر ملایری گرم و سرش خوش باد آخه چه زحمت کشهایی ما داریم که ازشون بی خبریمl
شاد باشید و پایدار !
i have always enjoyed your writings and works. I am proud of you, sir
با سلام محضر آقای آشوری عزیز
آقای آشوری من یک وقتی ترجمه شما از چنین گفت زرتشت نیچه رو با ترجمه آقای مسعود انصاری تطبیق می دادم.یا ایشون به کلی از مرحله پرت بودند یا شما!یا ترجمه شما درست بود یا ایشون. بابا آخه اختلاف هم حدی داره!!البته پر واضحه که ترجمه شما دقیق و متقن است. ولی من نمی دونم این آقایان با این فضل و دانش کم چرا عرض خود می برند و زحمت ما می دارند. و مجبوریم بی خود کتاب اونها رو هم بخریم و چند هزار تومانی متضرر بشیم! در هر حال خواستم از ترجمه های گرانسنگ شما تشکری کرده باشم. همیشه موفق باشید!
here is my opinion about Dr Heidari’e work
would you please answer these questions?http://starparty.blogspot.com/2006/04/blog-post_08.html
به نظر نمی رسد کار آقایان حیدری ملایری و ادیب سلطانی کار شگفتی باشد، الان فرهنگستان هم به این روش روی آورده، شما به واژگان مصوب فرهنگستان نگاهی بیاندازید:
پراساخت -پراشنوی
هوفامینه-هونهنگ-هوپرورد
دش دشتانی-دژدود-دش کارکرد
ارتاساخت
ترابرد- تراگشت- ترارسانی
پادکوارک-پادنوترینو-پاد…
فقط سرعت آقایان حیدری و ادیب بیشتر است و به نظر می رسد این آقایان زودتر مساله را فهمیده اند.
نظر من این است که این راهی است که باید رفت، حالا آهسته و پیوسته یا تند و شتابان
شاهد این مدعا هم واژگان پیشنهادی خود فرهنگستان ایران است که کسی در محافظه کار و عربی ماب بودنشان شکی ندارد!
به واژگان زیر که در دفتر ششم، هفتم و هشتم واژگان مصوب فرهنگستان آمده بنگرید:
پراشنوی( paracusis)، پراساخت(paralogous)، هوفامینه(euchromatin)، هوپرورد(eutrophic)، هونهنگ(eubalena)، دشپرورد((dystrophic، دژدود، دش دشتانی(دیس منوره)، ارتاساخت(orthologous )، اَبیراهی (aberration)، اَریخت( (amorphous و ….
می بینید که پیشوندهای باستانی پرا، ارتا، ا، هو، دش و … هم مانند پیشوندهای ترا، پیرا، ابر، پاد و … یک به یک زنده می شوند و بکار می روند.
اینکه فرهنگستان هم به این روش تن داده نشانگر این است که چاره ای جز تقویت زبان نیست و بهترین راه استفاده از داشته های خود زبان است.
تفاوت کار آقای حیدری (یا ادیب سلطانی) این است که این گرایش را خیلی زودتر درک کردند و عمل کردند. ولی فرهنگستان بسیار لاک پشتی پیش می رود و در بسیاری از موارد دیگر دیر شده است!
فرهنگستان تاگ را به جای clone برگزیده و بسیار هم بجا و زیبا است (تاگ دیس پهلوی تا در فارسی دری می باشد و به معنی همتا و نظیر است) ولی خیلی دیر است الان !
بنده مرزی برای استفاده از واژگان پارسی نمی بینم، اصلا اینکه بگوییم اینجا حرز است و بیشتر از این واژگان رایج را با واژگان نوساخته پارسی جایگزین نکنید خودش نوعی جزمی نگری است.
1000 سال مردم می گفتند مریض، طبیب، دوا، مریض خانه، شفاخانه!
الان می گویند بیمار، پزشک، دارو، بیمارستان، درمانگاه و ..
تازه این تنها نتیجه این تغییر نیست امروزه ده ها واژه با پزشک ساخته شده است : دندان پزشک، روانپزشک، چشم پزشک و داروخانه، زیست دارو و …
از این نمونه ها بسیار است، وقتی واژگانی با قدمت 1000 سال را می شود در عرض 30 سال جایگزین کرد چرا واژگان نوآمده به پارسی را نتوان؟