دوستِ عزیز، آقایِ عبدیِ کلانتری
دیدم که سرکار هم در مقالهیِ تازهیِ خود دچارِ وسوسههایِ نفسِ امّاره شده و تنوینها را به شکلِ دیگری مینویسید. از آن جا که نویسندگانِ دیگري هم همین شیوه را به میبرند که من درست نمیدانم، لازم دیدم که یادداشتي در این باره برایِ درج در نیلگون بنویسم تا، انشاء الله، مترسّلان را بصارت افزاید!
در این سالها برخي نویسندگان وسوسه شده اند که تنوین را در واژههایِ عربیتبار به جایِ شکلِ نوشتنِ آن به شیوهیِ زبانتگارهیِ سنّتی، یعنی [-ًا]، بر اساسِ واگویه (یا تلفّظِ) آن به [-ن] در فارسی تبدیل کنند. برایِ مثال، «تقریباً» را «تقریبن» بنویسند. این گرایش نخست به صورتِ شوخی و بازی از وغ وغ ساهابِ صادق هدایت آغاز شد و سپس کساني آن را در روزگارانِ بعدی جدّی گرفتند و تقلید کردند. هدایت در نوشتههایِ دیگر- اش هرگز این شیوه را دنبال نکرد. ناصر وثوقی شاید نخستین کسي باشد که این شیوه را، در مجلّهی اندیشه و هنر، به صورتِ جدّی کار برده است و اکنون کساني از نویسندگانِ نسلهایِ جوانتر آن را دنبال میکنند. امّا، به نظرِ من، این شیوه هیچ مشکلي را حل نمیکند و تنها بر ابهامِ خطِ فارسی میافزاید. زیرا با نشانهیِ سنّتی میتوان اصلِ عربیِ این نشانه و نقشِ قیدسازِ آن را در جمله بازشناخت، امّا با این شیوهیِ تازه چیزي میشود شبیهِ هر [-ن]-ِ پایانیِ دیگر در خط و زبانِ فارسی. شاید این اندرز بهجا باشد که در این مورد باید از رویکرد به دستکاریِ آسانیابِ ذوقی و بیمنطق پرهیز کرد و به دنبالِ راهِ حلِ درست با منطقِ علمی گشت (که در میانِ ما،البته، چیزيست از کمیابی در حدودِ سیمرغ و کیمیایِ معروف).
تنویني که در فارسی برایِ ساختنِ قید به کار میرود، یکي از سه گونه تنوین (جر، نصب، رفع) در زبانِ عربی ست. رواجِ این نشانه در فارسی پس از سدهی هفتم است که کاربردِ واژههایِ عربی در نثرِ فارسی بیحدّ ـوـ حساب شد. پیش از آن از واژههای وامگرفته از عربی هم به قاعدهیِ فارسی قید میساختند. تا زماني که فارسی را ساده و سالم و روان مینوشتند، با هر درجه از آمیختگی با واژههایِ عربیتبار، هرگز تنوین به کار نمیبردند. در نثرِ بلعمی و قابوس و میبدی و نجمِ رازی و نویسندگانِ دیگرِ آن دورانها گمان نمیکنم که نشاني از تنوین بر سرِ واژههایِ عربیتبار بتوان یافت. امّا، از دوران مغول و تیموری و صفوی به این سو، تا نیمههایِ دورهیِ قاجار، همچنان که سیلِ واژههایِ عربیتبار را به فارسی سرازیر کردند، قاعدههایِ دستوریِ آن زبان را هم به فارسی زورآور کردند و زباني ساختند دورگه با دو دستگاهِ دستوری و واژگانیِ ناساز، تا آن جا که سرانجام از دلِ «فارسیِ دری» فارسیِ «دَری-َوری» بیرون آمد که میراثِ ناهنجارِ آن هنوز بر ذهنها و زبانها و قلمها سنگینی میکند. یکي از این میراثهایِ ناهنجار کاربردِ تنوین در نثرِ فارسی ست. در کاربردِ آن چنان زیاده روی کردند که بر سرِ برخي واژههایِ فارسی نیز درآمد، مانندِ «جاناً»، «زباناً»، «خواهشاً» در گفتارِ عامیانه، یا در «تلفناً» و «تلگرافاً» در واژههایِ آمده از فرنگ. به پیروی از این عادت بود که، چند دهه پیش، جوانانِ دانشجو، در مطبوعاتِ کنفدراسیونی در اروپا و امریکا، «گاهاً» و «بخشاً» را نیز جعل کردند و رواج دادند.
باری، راهِ حلِ درستِ مسأله نه تغییرِ شکلِ نگارشیِ این تکواژِ وابستهیِ (bound morpheme) قیدساز از [-اً] عربی به [-ن]-ِ فارسی، بلکه بازگشت به ساختارِ درست و سالمِ ساختمانِ قید در زبانِ فارسی ست. یکی از راههایِ آن یادآوریِ دو بارهیِ واژههایِ فارسی ست که واژهایِ عربیتبار با ساختارِ دستوریِ عربی– از راهِ زبانِ جعلیِ نثرِ فارسی در درازنایِ بیش از نیمهزاره– جایِ آنها را گرفته اند. برایِ مثال، میتوان به یاد آورد که به جایِ «تقریباً» کم- و- بیش و کمابیش را داریم، به جایِ «عمیقاً» ژرف، به جایِ «حقیقتاً» بهراستی، به جایِ «لزوماً» ناگزیر، به جایِ «دفعتاً» ناگهان، به جایِ «تدریجاً» رفته- رفته، و بسیار نمونه و مثالِ دیگر. همچنین میتوانیم عادتهایِ دیرینه را کنار بگذاریم و با واژههایِ عربیتبار همچون واژههایِ پذیرفته شدهیِ فارسی رفتار کنیم و به قاعدهیِ درستِ فارسی از آنها قید بسازیم، چنان که نویسندگانِ فارسی در سدههایِ آغازین میکردند. برایِ مثال، به جایِ «تقریباً» بگوییم «بهتقریب» یا ظاهراً/ بهظاهر، سریعاً/ بهسرعت، دقیقاً/ بهدقّت، ابداً/ تا ابد، تدریجاً/بهتدریج، و جز آنها. بنا بر این، خندهدار است که از گاه «گاهاً» بسازیم و آنگاه آن را «گاهن» بنویسیم. صورتِ قیدیِ گاه «گهگاه» است یا «هرچند گاه» یا همان خودِ «گاه»، و در زبانِ گفتار «گاهگُدار»، و نه هرگز «گاهن»! در یک سدهیِ اخیر، با رو کردنِ نثرِ فارسی به ساختارِ اصلیِ دستوری در فارسی و دوری از کاربردِ دستورِ عربی در فارسی، کاربردِ تنوین در نثرِ فارسی پیوسته رو به کاهش داشته است، امّا عادتهایِ دیرینه همچنان چندي را سرِ پا نگاه داشته است. این را هم بگویم که در موردِ چند کلمه راهِ حلّي ندارم، زیرا واژهیِ جانشین برایِ آنها ندارم، یکي «معمولاً» است و دیگري «لطفاً»، که بسامدِ بسیار در گفتار و نوشتار دارند. اگر دیگران جانشیني برایِ آن ها میشناسند معرّفی کنند.
(در موردِ بازشناسیِ بیماریهایِ تاریخیِ زبان و نثرِ فارسی از نظرِ من و پیشنهادهایي برایِ چارهگریِ آنها نگاه کنید به: بازاندیشیِ زبانِ فارسی، نشرِ مرکز، تهران.)
سلام اقاي اشوري عزيز
سوالي داشتم. بجاي کلمه اصلا چه مي توان گذاشت؟. در اصل يا کلمه ديگري؟. من خودم نيز مرتب اين اشتباه تنوينها را مي کنم و يا به اشتباه اصلن يا گاهن مي نوشتم. مرسي از توضيحات.
سلام !متاسفانه تب تغيير دادن تنوين در شهر ما به خصوص در انجمن شعرمون داره فراگير مي شه . به هر حال مخالفاني داره كه من هم به دلايل مشخصي جزو مخالفان هستم به خصوص در كلمات داخل شده از زبان عربي! روزنامه ي محلي شهرمون تا حدودي رسم الخط جديدي ارايه مي كنه و نشريه ي دانشجويي بلم به سر دبيري دوست خوبم داوود ملك زاده هم دقيقا داره اين جوري منتشر ميشه يعني تنوين ها همه تبديل به نون شده اند كه من مخالف هستم.نظرها سليقه اي شده و داره همينجور پيش ميره! منتظر نظرا ديگه ي شما هستم!
سلام جناب آشوري
مقالهي بسيار آموزندهاي بود
ممنون و متشکرم
چند روز پيش (يکشنبه 17 مهر 1384) در سايت ميراث فرهنگي گفتگويي از مترجم عزيز جناب ابوالحسن نجفي قرار گرفته بود با عنوان ” خط فارسي اصلاحپذير نيست ” ايشان در اين گفتگو نکاتي را در مورد جدانويسي خط فارسي و ديگر مسائل آن مطرح کردهاند.
امروزه در شيوهي نوشتن خط فارسي نظرهاي متفاوتي وجود دارد که برخي از آنها کاملا ضد همديگر هستند.
من شيوهي نوين خط فارسي شما را در “چنين گفت زرتشت” ديدهام. اما ميخواستم بدانم:
1- نظر شما در مورد مسائل مطرح شدهي جناب نجفي در مورد خط فارسي چيست؟
2- چه مرجعي را براي نوشتن صحيح خط فارسي معرفي ميفرماييد؟
نشاني گفتگوي جناب نجفي
http://www.chn.ir/News/?section=2&id=25684
درود و بدرود
از این که نشانیِ گفت ـ و ـگو با آقای ابوالحسن نجفی را فرستادید، سپاس گزار ام. ولی جز تکرارِ همان حرف قدیمی چیزِ تازه ای در آن نبود. حرفِ قدیمی هم این است که خطِ فارسی «تصویری» ست و، در نتیجه، به هیچ چیزی در آن دست نباید زد! در این مورد باید در مجال دیگر حرف بزنم. اما همین قدر اشاره کنم که من بر اساسِ ساختارِ الفباییِ خط فارسی ، برای کارکردِ بهتر آن در شرایط کنونی پیشنهادهایی کرده ام که در دو مقاله در باره ی خط فارسی در کتابِ «بازاندیشیِ زبانِ فارسی» آمده است. خط فارسی با همه کم ـوـ کاستی های تک نویسه (گرافم)های اش یک خط الفبایی ست. درست است که قاعده های سرـ هم ـ نویسی و جدانویسیِ تک نویسه ها شکلی به کلمات می دهد، اما از آن خطِ «تصویری» نمی سازد. خط تصویری خط ایده نگار است، مثلِ خط چینی. به همین دلیل در یک قرنِ اخیر، به ویژه از نظرِ سرـ هم ـ نویسی و جداـ نویسی اصلاحاتِ فراوان و درستی در خط فارسی شده است (نگاه کنید به همان دو مقاله) که استاد نجفی و دیگران هم به کار می بندند. بنا بر این، بهتر است اجازه بدهند که این اصلاحات پیشتر برود، اگر چه رفتار خلاف عادت مدتی سببِ آشفتگی بشود. با استفاده از منطقِ همین خطِ «بی منطق» می شود آن را برای کاربردهای بسیار گوناگون تر و پیچیده تر امروزی رساتر و کاراتر کرد، و نه تنها برای بچه های مدرسه، چنان که ایشان گمان می کنند.
داریوش آشوری
درود بر شما و اين همه دانش و آگاهي وتشخيص. من با استفاده از پيشنهادات شما مي نويسم درحقيقت – به جاي حقيقتا- از اين مقاله كوتاه شما بسيار آموختم و بعد از اين از پيشنهادات شما سود خواهم برد.
شما بهترين و دلسوزترين دانشمند و بهترين نويسنده و متفكر ايران هستيد درودهاي قلبي ما برشما باد.
اين افراد چرا اينطور ناآگاهانه و بدون مسئوليت. چيزهايي را از خودشان درمي آورند پيش از آنكه از صاحب نظران و خبرگاني چون شما سئوال كنند؟
اگر بزرگاني چون شما نبودند تا به حال چه بلاهايي كه به سر اين زبان ارزشمند نيامده بود!شما مايه افتخار ما دراين زمان هستيد.
پاينده باشيد
سلام : خیلی برای من باعث مسرت است که به طور اتفاقی به جستار برخورد کردم . متاسفانه به علت اینکه تخصصی در این امر ندارم به خود اجازه اظهار نظر نمی دهم آن هم در برابر شما، اماباید بگم که به اندازه ایی لذت بردم که حد نداشت . اما بااین دری وری هایی که تا به حال نوشتم چه کار کنم ؟ممنونم پاینده باشید اگر اجازه بدهید لینک جستار را وارد کنم .
سلام استاد گرامی . نظر شما کاملا ( یا کاملن؟ هر چه فکر کردم معادلی فارسی برای این واژه پیدا نکردم) درست و صائب ست . من هم از کسانی هستم که همیشه تنوین را با (ن) فارسی نوشته ام و چندین سال ست از این شیوه در نوشته های ام استفاده کرده ام اما با خواندن این نوشته ی شما از این پس این کار را نخواهم کرد و اگر به لزوم و از سر ناچاری خواستم تنوین به کار برم از همان شکل قدیمی و مرسوم استفاده می کنم. از راهنمایی هدایت گرانه تان ممنون بزرگ وار.
جناب آقاي آشوري
متأسفانه دو موضوع را خلط كردهايد. اگر مردم به توصيهي شما عمل ميكردند و به عوض كلمات تنوين دار از مترادفهاي پيشنهادي شما استفاده ميكردند كه ديگر تنويني وجود نداشت تا تمايلي به حذفش داشته باشيم. مسئله اين است كه در نوشتههاي مختلفي كهاينجا و آنجا ميخانيم همين چند قيد تنويندار اندك با بسامدي بالا به كار ميرود. به همين دليل حذف تنوين پيشنهاد شده است.استدلالش را يك بار در مقالهي «حتا، مثلن، خاهر» در روزنامهي شرق نوشتهام. ضمنن چون تنوين علامت قيد ساز در زبان فارسي نيست در نتيجه كاربردش بيش از 50 سال است كه براي واژههاي غير عربي در اكثر كتابهاي دستور ممنوع شده و خوشبختانه ديگر خيلي كمتر چنين خبطي صورت ميگيرد؛ البته هنوز هم متأسفانه ميبينيم كه گاهن يا چهارمن و غيره نوشته ميشود اما استثناست و نه قاعده. شما درست نويسي را با اصلاح خط خلط كردهايد. البته چه بهتر كه از كلمات تنوين دار استفاده نكنند و مثلن به عوض معمولن بنويسند «به طور معمول» اما فيالواقع چنين امري زياد رخ نميدهد. تا آن موقع پيشنهاد ميشود به عوض علامت تنوين، «-ن» نوشته شود.
از شما خواهش می کنم که به ترجمه آثار نیچه ادامه بدهید. ما نیازمند درک این لرزانندگان اندیشه ایم.
ما قلم شما را دوست داریم. و هرگز دوست نداریم تجربیات شما و وسواس بجای شما را، در ترجمه، از دست بدهیم.
آقای آشوری عزیز!
دم شما گرم و قلم شما روان!واقعا دست مریزاد! شاد و تندست باشید همیشه و به امید دیدار. ارادتمند: ناصر
استاد گرامی. من از اين نوشته شما نه تنها لذت که سود بسيار بردم و دست کم می کوشم در نامه ها و نوشته های روزانه خودم از پيشنهادهای شما بهره گيرم. در سايت آقای خسرو ناقد هم يادداشتی درباره واژه «شمايل» خواندم که سودمند بود. نمی دانم سرکار ديده ايد؟
http://www.naghed.net/Yaddasht_ha/icon.htm
من با آنکه رشته ام زبانشناسی نيست اما در اصل از خواندن نوشته های مربوط به اين رشته لذت می برم.
با سپاس از استاد گرامی.
زيبا
آقای آشوری عزيز آيا میتوان بهجای «معمولاً»، از «بهمعمول»، «بهعادت» يا «بهطورمعمول» استفاده كرد؟ و از آنجا كه واژهی «لطفاً» بهطورمعمول از زبان اول شخص (مفرد يا جمع) بهكار میرود، «خواهش میكنم» جايگزينش شود. برای نمونه بهجای آنكه بگوييم(يا بنويسيم): «لطفاً ليوان را روی ميز بگذاريد»، بگوييم: «خواهش میكنم ليوان را…» (چنانكه اينگونه هم میگوييم)؛ و در جاهای ديگر هم میتوان بهجای آن از «بهلطف» يا «از روی لطف» استفاده كرد.
اما آنچه كه آقای افشين دشتی به آن توجه نكردهاند اين است كه بهكار بردن كلمههای تنويندار به منزلهی قيد در زبان فارسی و آنگاه شكل فارسی دادن به نگارش آن، در گذر سالها و از پس بهكاربردنها، در گفتار و نوشتار مردم به يك قاعدهی دستوری بدل میشود(كه نزد برخی شده است، در گاهاً و…) و دور نيست كه تا چند سال ديگر به علت بسامد بالای كاربردش و بیتوجهی به پيشنهاد جايگزينهای فارسی برای اين قيدها، به طور رسمی وارد دستور زبان فارسی شود، در صورتی كه هيچ ربطی به زبان فارسی و هيچ ريشهای در آن ندارد.
آقای شهرام عديلی پور هم میتوانند بهجای «كاملاً»، از«سراسر»، «يكسر» يا «بهتمام» استفاده كنند.
اما آقای آشوری عزيز وعده داده بوديد كه مقالههای قديم خود را به تدريج بر روی وبلاگ میگذاريد. همچنان مشتاق و منتظريم، و اميدوارم فاصلهی نوشتنهايتان بر روی وبلاگ هرچه كمتر شود.
درود بر جناب آشوری پژوهشگر و مترجم توانا و متعهد ایرانزمین: مقاله ی شما در کتاب پیامی در راه، انتشارات طهوری، را خواندم: مثل همیشه نیک و بس بسیار نیک بود. شاد و پیروز باشید.
آقای آشوری عزيز فكر میكنم برای «لطفاً»، «خواهشمند» هم جانشين مناسبی باشد. میتوان اين واژه را به صورتهای مختلف «خواهشمندم»، «خواهشمندیم» و… به كار برد، بهويژه كه با افزودن پسوند قيدساز «انه» به اين واژه، قيد«خواهشمندانه» از آن ساخته میشود.
بد نيست در ميانهی اين بحث درستنويسی اشتباه نوشتاری خودم را در دو يادداشت پايينتر(به تاريخ 6 آبان) اصلاح كنم. در بند دوم نوشتهام: «اما آنچه كه آقای…». «آنچه» به معنی «آن چيزكه» است. بنابراين آوردن «كه» بعد از «آنچه» نادرست است.
با سلام خدمت آقای آشوری عزیز؛ دوست عزیزمان حامد بعنوان پیشنهادی برای معادلِ کلمۀ لطفاً، “خواهش میکنم” رامطرح نموده است. لازم به تذکر است که نه تنها “لطف” معادل “خواهش” نمیباشد بلکه مبدا هر دو واژه هم یکنفر نیست، در لطفاً، لطف کردن از مخاطب سر میزند و در خواهش کردن، امری از گوینده بروز کرده است. برای چنین دقتها و پیگیریهایی بهتر است که علاوه بر متون فارسی، و تواناییهای قواعد زبانی، از اقوام گوناگون فارسیزبان یاری بگیریم و نپنداریم که فارسی تنها در میان ماست که پاس داشته!!! شده است. افغانها برای معادل “لطفاً” از “مهربانیکرده” استفاده میکنند، که هم معادل “لطف” یعنی “مهر” را بکار میبرند و هم محل صدور واژه را که مخاطب است را تغییر نمیدهند.
از تذكر آقای بهرام سپاسگزارم. من هم معتقدم تنها ما پاسداران و ميراثبران زبان فارسی نيستيم. حتا فكر میكنم فارسی زبانان ديگری مثل افغانها كه نام بردهايد يا تاجيكها، در برخی موردها زبانی پاكيزهتر و پيراستهتر از ما دارند. آنچه مطرح كردم پرسشی بود برای ادامهی اين بحث كه دستكم اين فايده را داشت كه شما را به نقد و پاسخگويی برانگيخت و باعث شد عبارت «مهربانی كرده» را پيشنهاد كنيد.
اما دربارهی «لطفاً» و «خواهشمیكنم»، بايد بگويم كه در معادليابی واژهها و به دنبال آن ترجمهی متنها، برگردان كلمه به كلمه هميشه راهگشا نيست. چه بسا واژهای يا اصطلاحی در زبانی دارای مفهومی باشد كه برای انتقال آن به زبان ديگر بايد واژههايی ديگر برگزيد. و اين نشان دهندهی يكی از ويژگیهای كلمه در هر زبان است. اين ويژگی چنين است كه واژهها همچون ظرفی برای مفهومها هستند و همواره میتوانند گسترش يابند و معناهايی جديد بپذيرند. فرهنگ فارسی معين در معنی «خواهش»، واژههايی مانند: «خواست»، «دعا»، «تضرع» و «آرزو» را آورده و «خواهشمند» را هم به «خواهشكننده»، «درخواستكننده» و «متقاضی» معنی كرده. لغتنامهی دهخدا در معنای «خواهشمند»، «مشتاق» را هم آورده است. پس میبينيم كه «خواهش»، تنها يك خواستنِ خشكوخالی نيست و مفهومی وسيعتر يافته. باور كنيد من به مثابه يك فارسی زبان، وقتی به جای آنكه به كسی بگويم: «لطفاً صبر كنيد»، میگويم: «خواهش میكنم صبر كنيد»، منظورم اين است كه: «خواهش میكنم لطف كنيد و صبر كنيد». پس اين خواهش میتواند حامل درخواست لطف و مهر نيز از مخاطب باشد. بههرحال مقصود پافشاری بر يك نظر و پيشنهاد نيست، و فكر میكنم اين بحث نيازمند نقد و بررسی بسيار است.
براي لطفا: مهر كنيد يا مهر نماييد يا مهر فرماييد يا مهر نموده … را پيشنهاد مي كنم
مثلا ( مهر نموده و به من يك شماره تلفن دهيد)
درود استاد
هم چنان از شما مي آموزم. من نيز گمان مي کنم شايسته است واژه گانِ عربي تبار در زبان فارسي، بازشناخته شوند. تنوين و تا حدودي نيز تشديد، در کنار حروف و صداهاي ويژه ي زبان عربي(مانند ح، ص، ض، ط، ظ، ع)، نشانه گاني هستند براي بازشناختِ ريشه و تبار عربي واژه گان. هم چنين مي انديشم واژه گان فارسي را بايد از لحاظ نوشتاري، از نشانه گان عربي، پيراست. مثلاً يکي از پيش نهادهاي-ام در اين زمينه، نوشتن عدد 100، به صورت «سَد» است؛ چرا که واژه ي «سده» را با صداي فارسي «س» مي نگاريم ولي عدد 100 را که از همان ريشه است، با صدايِ عربيِ «ص»!
با سپاس
اگرامکان دارد لینک دانلود کتاب شهریار اثر ماکیاولی
— ویرایش سوم این کتاب به تازگی در تهران منتشر شده است.
د. آ.
اگر حسّاسیتي نداشته باشیم که برابرنهادههایِ «لطفا» و «معمولا» را در یک واژهیِ قیدی بگنجانیم، میتوانیم آنها را به شکلِ «لطف کنید» و «معمول است» بیاوریم.
بسیاري از قیدها در فارسی بینشانه اند و حتا بسیاريشان کاربردِ صفتی هم دارند؛ بنابراین، به نظرِ من، ضرورتي ندارد تا قیدهایِ جمله با تنوین بازشناخته شوند.
از آنجا که این روشِ قیدسازی از عربی وارد شده، همانگونه که در پُست هم اشاره فرمودید، نخست باید با دقت و آگاهی آن را از فارسی زدود. اما، در پایان، واژگاني را که نمیتوان برابرسازی کرد، میتوان به صورتِ یک واژهیِ «ساده»یِ قیدی در فارسی پذیرفت. در آن مرحله، فکر نمیکنم نوشتنِ تنوین به شکلِ «ـَن» مشکلي بیافریند. در واقع این «ن» میشود جزئي از خودِ واژه، همچون هزاران واژهیِ دیگرِ پایانگیر به «ن».
به نظر من مشکل اصلی اینه که هنوز اراده ای برای جایگزینی واژگان فارسی به جای عربی وجود نداره. اگر تو همه کتابهای درسی به ویژه کتاب های دوره دبستان این حساسیت وجود داشته باشه این مشکل به تدریج حل میشه.
با تشکر از مطلب خوبتون.
جناب آشوری،
با درود، پرسیده بودید بجای “لطفا” چه جانشین پارسی را می توان استفاده کرد.
اینهم یک جانشین زیبا و به جا در پارسی: مهرورزیده
برای نمونه: به جای لطفا بنشینید. می شود گفت مهرورزیده بنشینید.
با سپاس
با سلام.
نخست در مورد جایگزینی برای لطفاً. آیا نمی توان ترکیب خواهشمند است را به کار برد؟ به عنوان مثال بگوییم “خواهش می کنم بنشنید” به جای “لطفن بنشینید” که مقبول و مرسوم نیز هست.
و دگیر: من فیلمنامه می نویسم و موظفم گفت و گو ها را -بیش از آن که درست باشند- نزدیک به زبان مردم عادی بنویسم. که باور پذیر باشد. بنابراین مجبورم از قیدهای مرسوم (با تنوین) استفاده کنم. حضرت عالی چه تجویزی برای من می فرمایید؟
پی نوشت: بازیگران جدن را راحت تر از جداً می خوانند و گاهی پیش می ادی که جداً را جدا ببینند و این موضوع اسباب دردسر شود.
—- آقای فرزاد، آنچه من در بارهیِ تنوین و کاربرد آن گفته ام در زمینهی قلمروِ کار و شیوهی نوشتاریِ خود است که مقالهنویسی و جستارنویسی ست. در قلمروهای دیگرِ ادبی مانند داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که باید به زبانِ رایج مردم نوشت، نوشتار ناگزیر باید به همان شیوه باشد.
د. آ.