جویندگی در پیِ معنا و ریشهیِ "هختهزهار" و صورتهایِ گوناگونِ نگارشِ آن در نسخههایِ شاهنامه به نتیجهیِ نهایی رسیده یا بسیار نزدیک شده است. در این پژوهشِ چندساله نظر پیشین شاهتامهشناسان در موردِ "هخته زهار" با پیجوییِ سنجشگرانهیِ معنا و ریشهیِ "هخته" و "زهار"، و همچنین جایگاهِ معناییِ "هختهزهار" در آن متنِ حماسی، بازبینی شده و معنایِ تازهاي از آن به دست آمده است. آنچه این پویشِ را ممکن کرد همکاریِ دانشوراني چند در حوزهیِ شاهنامهشناسی و زبانشناسیِ تاریخی بود. آخرین دستآوردِ این همیاری به قلمِ آقایِ ابوالفضلِ خطیبی از فرهنگستانِ زبانِ ایران است. ایشان نظرها و سنجشگریهایِ من و چند دانشوري را که در این جُستار شرکت داشته اند، به یاریِ نسخهشناسیِ شاهنامه و منابعِ زبانیِ دیگر بازسنجی کرده و به نتیجهگیریِ روشن و پذیرفتنی در موردِ معنایِ "هختهزهار" رسانده اند.
اما، در موردِ معنایِ نهاییِ زهار، با سنجشگریِ چندباره، هم به صورتِ استدلالی و هم به یاریِ سندهایِ متنی، به نظرِ تازهاي رسیده ام. با سپاس از آقایِ خطیبی که مقالهیِ خود را از راهِ اینترنت برایِ من فرستاده اند، آن مقاله را این جا میآورم و به دنبالِ آن نامهاي را که خطاب به ایشان نوشته ام و نظرِ تازهیِ خود را در آن بازگفتهام.
(متن کامل اين مقاله را به صورت پیدیاف از اينجا پياده کنيد).
نکته ای که به نطر ام حدس شمارا در مورد زهار به معنای وسیله دفع ادرار و نه فرزند آور تائید می کند کارکرد پسوند “-ار” در زبان پهلوی ست.این پسوند به بن ماضی اضافه می شود و از آن اسم فاعل می سازد.مثلا در زبان پهلوی گفتار به معنی گوینده است.و یا فریفتار یعنی فریبکار . این پسوند بنظرم در کلمه پروردگار هم باقی مانده.بنابر این اگر زهار دارای چنین ساختاری باشد آن “زه” به مهنای فرزند نیست و باید ریشه فعل باشد
اصلاحیه!
فریفتار یعنی فریب دهنده.
این هم چند شاهد دیگر:
hammozgar,hammoxtar,handaxtar
از آنجا که زهار اصلی پهلوی دارد ودر زبان پهلوی فرزند zahag بوده و نه زه بنا بر این زهار نمی تواند چیزی مانند دین آر و شک آر باشد ضمن اینکه آن پسوند -ار هم تا آنجا که من شواهد گوناگون آن را در فرهنگ مکنزی دیدم همواره برای ساختن اسم فاعل بکار رفته و شاهدی همانطور که آقای خطیبی هم فرمودند در مورد -ار به عنوان صورتی از آور در زبان پهلوی وجود ندارد.
با سلام خدمت آقای آشوری
می خواستم بدانم منظور نیچه از شخصیت های بخش چهارم کتاب «چنین گفت زرتشت» چه کسانی هستند؟ مثلاً «دارنده ی جان با وجدان» یا «زالو» و غیره.فکر کنم «پاپ بازنشسته» همان کانت باشد.
سپاس
— این ها بیشتر شخصیت های نوعی “انسان های والاتر” اند تا کسانِ خاص. “پاپِ بازنشسته” هم نمی تواند کانت باشد.
د. آ.
سلام آقای آشوری
من با نوشته های شما قبلا هم آشنا بودم …
من به دلیل علاقه ی بیش از حد به ادبیات دیپلم ریاضی را گرفته و به رشته ی انسانی آمدم
و سرکوفت ها و و و و …
را تحمل کردم
اما هر روز برای فرهنگ کشورمان افسوس می خورم
استادِ گرامی،
با درود!
نوروزتان پیروز. آشوریانه-اندیشی و آشوریانه-نویسی آرزویِ ما ست.
پاینده باشید و پیروز!
ارادتمندِ همیشگی،
محمّدِ غفّاری
استادِ گرامی،
با درود!
در شیوه یِ زبان-نگاره یِ خود چرا نشانه یِ جمعِ “-ان” را چسبیده به اسم ها (مثلاً: کاهنان) ولی “-ها” را جدا می نویسید؟ آیا بهتر نیست طبقِ یک قاعده هر دو را جدا (البتّه با نیم-فاصله) بنویسیم؟
—آقای غفاری گرامی، من در اساس ، برای آشکار بودنِ پاره های یک واژه ی ترکیبی، تا آن جا که امکانات زبان نگاره ی فارسی اجازه می دهد، هوادار جدانویسی ام. اما، پسوند -ان برای جمع با یک مصوّت آغاز می شود که از نظر آوایی به صورت “پی چسب” به واژه ی پیشین می چسبد و به نظر-ام بهتر است چسبیده نوشته شود. ولی پسوند -ها با یک صامت آعاز می شود که در واگویی مکثِ کوتاهی می طلبد و می توان آن را جدا با نیم فاصله نوشت. اگر درست به خاطر داشته باشم؛، خانلری هم همین را گفته بود.
شاد باشید
د. آ.
با سلام خدمت آقای آشوری
سال ها قبل مجله ای به نام “دانستنیها” منتشر می شد که در آن شخصی به نام آقای دکتر “سید محمد علی سجادیه” در مورد زبان و ریشه شناسی آن مطلب می نوشت و از راه ریشه شناسی واژه ها می خواست بگوید که همه چیز به ایران بر می گردد،از نظر شما کار ایشان چقدر علمی بوده؟
سپاس
— دوست ارجمند، من آقای سجادیه را نمی شناسم و آن نوشته ها را نخوانده ام. در میان ما، به هر حال، از این جور حرف ها زیاد زده می شود. اما، چنان که از عهد دقیانوس گفته اند، “شنونده باید عاقل باشد”!
د. آ.
با سلام و تبریک سال نو و آروزی سلامتی و تندرستی و توفیق.
من امروز در کتاب آئرودینامیک نوشته ی جان دیوید اندرسون ترجمه ی دکتر محمد تبرّا واژه ی «تناقص» دیدم. شب در اینترنت، در وبسایت لغتنامه ی دهخدا، دیدم چنین لغتی در لغتنامه نیست. اما در سرچ گوگل، سیصد و بیست و هشت هزار نتیجه به دست آمد برای «تناقص».
دیگر این که در همان کتاب دیدم گفته بود ح. جولیان آلن و املای اصلی را H. Julian Allen داده بود. من مشکوک شدم. وقای طبق اینترنت فهمیدم Harry Julian Allen است، شکم تقریباً بدل به یقین شد، که ح. اشتباه، و ه. درست است.
بنده در
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-462.aspx
مطلبی نوشتم و از دکتر محمد حیدری ی ملایری، و یکی دو واژه ی برساخته ی ایشان، حرف زدم. باعث افتخار است اگر ببینید، و راجع به کلیات یا جزئیات، نظر شریفتان را بفرمائید
با احترام.
آقای سیدمحمدی، از پیام تبریک شما سپاسگزار ام و برای شما و خانواده سال خوبی آرزو می کنم.
واژه ی “تناقص” امکان دارد که در فارسی هیچگاه به کار نرفته باشد من هم دلیلی برای به کار بردن آن در فارسیِ امروز نمی بینم.. فارسی یک قرن است که در وام گیری زبانی را به روی عربی بسته و به زبان های اروپایی گشوده است. باری، فرهنگ عربی-انگلیسی هانس ور را نگاه کردم، معنای آن را کم شدن و کوچک شدن تدریجی داده است. چنان که در مورد قوه ی شنوایی و یا تحلیل رفتن اندام های بدن مثال های آن را در عربی بر روی گوگل می توان دید.
در مورد کار واژه سازی آقای حیدری ملایری پرسیده بودید. باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژه ی جانشین برای رصدخانه و واژه هایی از این دست نمی بینم، آن هم با مایه های دوردست زبان های کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبان شناسان با آن ها آشنا نیستند. آقای ملایری از مکتب آقای شمس الدین ادیب سلطانی ست. در این مکتب توجه بیشتر به مرفولوژی لغت است و به زمینه ی فرهنگی و تاریخی زبان توجهی، یا توجه چندانی، نمی شود.
البته این نکته را نیز باید گفت که کارِ گرانِ آقای ملایری در زمینه ی ترم شناسی اخترفیزیک، از نظر به دست دادن مایه های واژگانی برای توسعه ی زبان علمیِ فارسی در خور قدردانی ست و در همه ی زمینه های علوم طبیعی می توان از آن بهره مند شد . همچنین از نظر ریشه شناسی واژگان فارسی بسیار مایه ور است و برای واژه شناسان کارامد. اما این که واژگان پیشنهادی ایشان با این روش تا چه اندازه شانس رواج در آن حوزه ی علمی را دارد، مسأله ای ست که آینده باید داوری کند.
من در مورد این روش حرفهایی دارم که این جا مجال بازگفتن آنها نیست و در ویرایش دوم کتاب “زبان باز” طرح خواهم کرد.
د. آ.
با عرض سلام خدمت آقای آشوری و شادباش نوروز.جناب آشوری آیا metalanguage را همیشه باید فرازبان ترجمه کرد؟من بیشتر جاها بسته به متن خرد زبانی میگذارم.چون به نظرم فرازبان ترکیبی مبهم و کمی بیمعناست.یعنی فراتر از کدام زبان؟تازه زبانی فراتر از یک زبان مفروض چگونه زبانیست؟ولی خرد زبانی یعنی جایی که خود زبان راجع به امکانات زبان بحث میکند.مثل خرد جامعه شناسی کتاب آقای اباذری.باز خرد زبانی با زبانشناسی فرق دارد.نظر شما چیست؟
— آقای صراف، این “-متا”ها در مورد همه ی علوم کاربرد دارد. من بر اساس روش واژه سازی خود، که هدف آن گسترشِ میدانِ بیانیِ زبان فارسی ست، برای آن ها پیشنهادی کرده ام که در “فرهنگِ علومِ انسانی” می توانید ببینید.
د. آ.
سوالاتی این روز ها فکر مرا مشغول کرده است1.تحولات جهان غرب از درون جامعه اروپایی قرن 16 اغاز شد و این طور نبود که از ابتدا در مغرب زمین ازادی بیان وازادی عقیده و ازادی های اجتماعی وازادی های سیاسی وجود داشته باشد. کلیسا وحاکمان به شدت در برابر تحول مقاومت میکردند و دوره های وحشتناکی از تفتیش عقاید و تعقیب ومجازات دگر اندیشان واقلیت ها را به وجود اوردند اما از دل همین تمدن متفکرانی چون اسپینوزا ولتر روسو نیچه و مارکس پدید امدند که موفق شدند به تدریج مرز های ازادی بیان و عقیده را گسترش داده و استبداد سیاسی و مذهبی را به عقب برانند حال سوال این است که چرا از دل جامعه ایرانی به طور اخض و کل جهان اسلام به طور اعم متفکرانی بیرون نمیایند که بتوان از درون این جوامع را متحول کرد. به عبارت دیگر رنسانس در جهان اسلام کی قرار است اتفاق بیافتد و یا اصولا جهان و تمدن اسلامی استعداد رنسانس و نوزایی را دارد و یا خیر؟ 2.در سال های اخیر در جوامع غیر غربی در شرق وجنوب اسیا مانند ژاپن کره چین و هند به نظر میرسد تحولاتی صورت گرفته ویا در حال صورت گرفتن است حال سوال این است که ایا در این جوامع تحولی ساختاری از درون صورت گرفته و این جوامع دچار نوزایی از درون تمدن خویش شدندو یا تنها مصرف کننده دست دوم تحولات فکری فرهنگی فلسفی غرب هستند؟3.و سوم اینکه در صورتی که جواب پرسش بالا مثبت بوده و در تمدن های هندی چینی و ژاپنی نوزایی از درون ایجاد شده به نظر میرسد که در دوران بسیار کوتاهی این تحولات ایجاد شده و چندان با استبداد به خصوص از نوع مذهبی ان رودررو نشده اند در حالیکه در غرب بیش از چهار صد سال این رویارویی ادامه داشته است حال سوال این است که چرا تمدن و فرهنگ هایی که بر مبنای مذاهب سامی شکل گرفته اند مانند تمدن مغرب زمین و تمدن اسلامی این چنین سخت دچار تحولات از درون میشوند؟
درود و فراوان درود بر شما
پوزش مرا بپذيريد اگر بي ربط قصد اظهار نظر دارم.
تنها خواستار اين بودم كه از شما تقدير و تشكر به عمل بياورم براي ترجمه ي كامل به همراه شرح برخي عبارات و لغات كتاب «اينك آن انسان» فردريش نيچه.
سبز باشيد.
اگر روزگار امان بدهد، شاید این کار هم از دست من برآمد.
د. آ.
آقای آشوری یک کامنتی گذاشتم که انگار تاییدش نکردید تا در پیامگیرتان علنی بشود. اشاره ای بود به شعر سوزنی.
دیگر اینکه شما در مورد معنی زه میتوانید در کلمه “خرزه” هم آنرا بیابید.
– جناب بهرام. گمان نمی کنم خرزه ربطی به زه داشته باشد. به نظر نمی رسد که این واژه ترکیبی از “خر” و “زه” باشد. به هر حال ، پرسشی ست که اهل زبان شناسی تاریخی باید به آن پاسخ دهند.
د. آ.
سلام آقای آشوری
خواهر و پسر عمه ام در رشته حقوق دانشجودانشگاهند وکتابهایشان سرشار از کلمات عربی و واژگان حقوقی بر اساس دستور عربی هستند-بالای 85 درصد بنظرم-
1-آیا در زمینه پارسی کردن واژگان حقوقی تلاش چشمگیری شده است؟و آگر هست کجا و کی؟
2-فکر نمی کنید -جدا از تاثیر روحانیون حکومتی در بازگردانی حقوق و واژه هایش به کتابهای فقهی پایه عربی- تلاش چندانی در پارسی کردن آنها انجام نشده است؟
8-آیا تصمیم به این امر مهم ندارید؟با نظر به بسامد چشمگیر این کلمات در زندگی روزمره همگان؟
9-فکر می کنم فارسی سازی واژگان حقوقی-با باریک بینی در حساسیت معنایی آنها بدون شک-گامی بزرگ دررهایی از بند و بست زبان بیگانه خواهد بود.
لطفا توضیح کاملی عرض کنید.
–خواسته اید که توضیح کاملی خدمت شما “عرض ” کنم که امکان آن نیست. ولی همین اندازه بگویم که فرهنگستان یکم در دوران رضاشاه مقداری از اصطلاح های حقوقی و مربوط به تشکیلات نو بنیاد دادگستری را فارسی کرد که هنوز” هم به کار می رود. ، از جمله همین نام “دادگستری” به جای عدلیه. باری، زبان حقوقی و مسائل آن بحث درازدامنی ست که کار من نیست، زیرا با آن که در دانشکده ی خقوق درس خوانده ام هرگز دنبال آن نرفته ام.
د. آ.
درود.
به آقای صراف:
دکتر محمود حسابی برای meta برابر «متـ» را پیش نهاده مانند: متـپایدار (metastable). دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی هم «مَتا» را پیش نهاده که از matay در اوستایی آمده به معنای «بالا رفتن». به نظر من پیشوند «فرا» فزونبار شده است. بهتر است از پیشوند تازهی مَتا استفاده کنیم. مَتازبان اصطلاحی است که ما در دانش رایانگر (کامپیوتر) به کار میبریم.
سپاس
شهربراز
با درود
استاد عزيز مي خواستم نظر شمارا پيرامون همجنسگرايي بدانم؟
—پرسش های عجیبی می کنید! به هر حال، در خود هرگز چنین گرایشی نیافته ام، که هیچ، سخت هم دچار “هوموفوبیا” بوده ام. و از همجنسگرایی متنفر. حالا نظر روزگار در این دوران “پست مدرن” نسبت به خیلی چیزها عوض شده . من هم از نظر عقلی کوشیده ام مسأله را از دید تازه ای بفهمم و بر هوموفوبیای خود غلبه کنم، اما از نظر عاطفی نمی توانم . البته نوع “پدوفیلی” آن همچنان برای ام از هر نظر وحشتناک است.
د. آ.
حیدری ی ملایری – سیدمحمدی ـ آشوری، به نقل از
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/04/blog-post_12.html
«با خشت و کاهگل نمیتوان آسمانخراش ساخت
محمد حیدری ملایری
نپاهشگاه پاریس
هدف از این یادداشت توضیح کوتاهی است دربارهی چرایی و چگونگی ساخت واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه که «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش نهاده است. گرچه توضیحهای لازم در آن فرهنگ زیر درآیهی observe آمدهاند [ن.ک. این صفحه]، چنین مینماید که برخی منتقدان رغبتی به خواندن آن توضیحها ندارند. البته انتقاد لازم است و بحث سودمند. ولی انتقاد وقتی سازنده خواهد بود که انتقادگر به همهی دادهها توجه کرده باشد. از سوی دیگر هستند کسانی که آن توضیحها را دریافتهاند و آن واژههای پیشنهادی را به کار میبرند.
مسئله این است که ما در فارسی واژهی فراگیری برای مفهوم observation نداریم. نخست این مفهوم را بازنماییم تا روشن باشد دربارهی چه بحث میکنیم. این مفهوم را میتوان چنین تعریف کرد: «پاییدن، زیر نظر گرفتن، و توجه مرتب به منظوری خاص، بیشتر دانشی، بویژه از راه اندازهگیری». observation بنیادیترین مفهوم دانشهای آروینی (تجربی) است. پایهی دیگر این دانشها theory (نگره) است که در این مختصر به آن نمیپردازیم.
حال که مفهوم را شناختیم پیش از هر چیز ببینیم واژهی observe از کجا آمده است. واژهی observe در حوالی سال ۱۳۸۶ م. از فرانسه به انگلیسی میانه راه یافته است. فرانسه خود آن را از لاتین observare گرفته است به معنای «نگاه کردن، نگاهداشتن، پاس دادن، مراقبت کردن»، از پیشوند -ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاهداری کردن». این واژهی لاتین همریشه است با اوستایی -har «نگاهداشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه میدارد»، -harətar «نگاهدارنده، پاسدار»، -harəθra «نگاهداری، پاس، مراقبت». این واژهی اوستایی ریشهی واژهی فارسی «زنهار» است به معنای «پناه، امان». همچنین همریشه است با یونانی heros «نگاهدارنده، پهلوان، قهرمان». ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -ser* «نگاهداری کردن».
چنانکه گفتیم، در فارسی واژهی عامّی برای این مفهوم نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» میگویند، ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژههای دیگری به کار میبرند: «مشاهده، مشاهدهگری، ملاحظه، نگرش، و دیگرها». این وضع زایندهی دست کم سه مسئله است:
۱) این برابرهای دوم هر چه باشند مفهوم observation در فارسی دستخوش بُریدگی (dichotomy) است. واژههای نمایندهی این بریدگی (از یک سو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، ملاحظه، نگرش») هیچ ربط واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان میدهد که نحوهی رویکرد فارسیزبانان به مفهومهای دانشی، روششناسی دانشی، و شناختشناسی پیچیده و مسئلهدار است.
به سخنی دیگر، فارسیزبانان خودکارانه درنمییابند که پایهی آنچه اخترشناس میکند با آنچه زیستشناس، جانورشناس، یا مردمشناس میکند در اصل یکی است. این چنین بریدگی مانعی است در راه ساختن اندیشهی روشمندانه و دانشی. و ای کاش این تنها مورد ِ سنگ بر سر راه خود انداختن و لقمه را دور سر گرداندن در زبانی میبود که به دقت نیازمند است.
۲) واژهی «مشاهده» به معنای observation در فارسی سابقهی چندانی ندارد و از اصالتی برخوردار نیست. برابری است که برخی مترجمان بی آنکه به امکانهای زبان فارسی توجه کرده باشند با سهلانگاری به کار بردهاند. این واژه در مقایسه با واژههایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن معنای دقیقی ندارد.
به فرهنگها روی آوریم: «ادراک با چشم و بینش و نگاه و نظر. معاینه کردن. نظارت. دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن.» مشاهده همچنین اصطلاحی است عرفانی: «نزد عرفا عبارت از حضور است». وجود این همه معنا برای «مشاهده» نشان میدهد که واژهی دقیقی نیست. مشاهده در اصل واژهای است دوطرفه، مانند مجادله (با هم جدل کردن)، مقابله (با هم روبرو شدن)، معامله، مذاکره (با هم گفتگو کردن)، مکاتبه (براى هم نوشتن)، مشاهده: یکدیگر را دیدن. اما در observation تنها یک سو، یعنی انسان، است که نگاه میکند و خبری از «نگاه به همدیگر» نیست.
افزون بر این کاستیها، «مشاهده» واژهای است چهارهجایی که فعل بسیط ندارد. بدین معنا که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش، و توانایی لازم برای ساختن جداشدهها برخوردار نیست. در زبان دانشی وجود همکردها دشواری مهمی است. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به مقالهى «بحثی دربارهی صرف فعل در زبان علمی فارسی» (از همین نگارنده به سال ۱۳۵۲ خ).
چنین مفهوم بنیادینی در دانش به برابر ِ فارسی ِ استوار، سنجیده، و دقیقی نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان (سیستم) ِ زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی و فنی باشد باید از چنین سهلانگاریها و بیدقتیها دوری گزید. گزارهی شمارهی ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» لازم میداند که مفهومهای بنیادی ِ دانشی برابر ِ فارسی ِ مناسب داشته باشند. و این وظیفهی علاقهمندان به نگاهداشت و توانایی فارسی است که چنین برابری را بیافرینند، با یاری گرفتن از همهی امکانها از جمله دستاوردهای زبانشناسی، بویژه زبانشناسی تاریخی و مقایسهای.
۳) برابر ِ دیگر ِ observation واژهی «رصد» است (در عربی به معنای «مواظبت، نگهبانی، مراقبت») که تنها در اخترشناسی به کار میرود. این واژه در پزشکی، روانشناسی، هواشناسی، جامعهشناسی، و دهها رشتهی دیگر که با observation سروکار دارند به کار نمیرود. مثلا گفته نمیشود «رصد گروههای اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در فارسی با برابرهایی چون «رصدخانهی بیماران»، «رصدخانهی دانشهای انسانی و اجتماعی» و «رصدخانهی حقوق بشر» روبرو نمیشویم مگر در کار کسانی که برای ترجمه تنها از نرمافزار استفاده میکنند.
بر پایهی این تجزیه و تحلیل و به پیروی از روششناسی ِ دانشی و نیاز به روشناندیشی و دقت، منطقی مینماید که برای مفهوم بنیادین observation واژهی یگانهای در فارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک وظیفهی خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که میتوانست برای مفهوم observation به کار رود واژهی «پاییدن» است که ابوریحان بیرونی گاه به جای «رصد» به کار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، ص ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، ص ۳۱۳). شادروان جلالالدین همایی در واژهنامهی «التفهیم» میگوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».
در اینجا برای روشنی باید به کالبدشکافی این واژه بپردازیم. پاییدن از فارسی میانه -pātan/pāy میآید به معنای «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، سغدی p’y «پاییدن، مراقبت کردن»، فارسی باستان -pā «مراقبت کردن»، -patā «نگاهداشته، مراقبت شده»؛ اوستایی -pā «نگاهداری کردن»، pati «نگاه میدارد»؛ -(nipā(y «پاسیدن، مراقبت کردن»، -nipātar «نگاهدارنده، مراقبتکننده»؛ -nipāθri «زن مراقبتکننده»؛ بسنجید با سنسکریت -pā «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تنپا، محافظ بدن»، -paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -pā* «نگاهداری کردن، خوراندن». پاییدن در فارسی به چند دیسهی دیگر به کار میرود: پاهیدن (گویشهای لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). تبدیل فونمهای h و i و s به هم در زبانهای هند-و-اروپایی فراوان است (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).
اما به کار بردن پاییدن برای observe خالی از اشکال نیست، زیرا این واژه در فارسی معنای دیگری دارد که «ادامه داشتن، پایدار ماندن» است و در آن معنا بسیار به کار میرود: «… اما نور تنها یک لحظه پایید» (سیمین دانشور، «جزیرهی سرگردانی»، ص ۵). همچنین پاییدن به این معنا در زبان دانشی ِ فارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پایداری، پایندگی. وجود این معنای دوم، به احتمال، به سبب بر هم افتادن -pātan/pāy بر -pattutan/pattāy «استمرار داشتن» در فارسی میانه است.
به این دلیلها، برای توانا کردن زبان علمی فارسی، «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe (v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنانکه در بالا آمد و پیشوند -ne. این پیشوند به معنای «پایین، به سوی پایین» در فارسی در واژههای «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشهی آن به اوستایی/فارسی باستان -ni «پایین، در» برمیگردد، و همریشه است با سنسکریت -ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسه: Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی *ni- «پایین، زیر».
با پذیرفتن نپاهیدن برای observe منطقی است که همهی جداشدههای این مفهوم را با آن بیان کنیم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی، و نپاهشگاه برای رصدخانه.
البته ممکن است کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به چنین کوششهایی نیاز نیست. برای نمونه استاد ارجمند داریوش آشوری در پاسخ به پرسندهای گفتهاند: «باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژهی جانشین برای رصدخانه و واژههایی از این دست نمیبینم، آن هم با مایههای دوردست زبانهای کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبانشناسان با آنها آشنا نیستند.»
این سخن ایشان بدین معناست که بحثهای بالا زائدند، یعنی نیازی به این گونه تجزیه و تحلیل روششناسانه و زبانشناسانه نیست، زیرا واژههای مشاهده و رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده میکنند. با توضیحهایی که در بالا آمدند داوری در این باره بر عهدهی خواننده است. در ضمن بد نیست اشاره شود که واژههای نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی پیشنهاد نکرده که با اخترشناسی و دانش دقیق بیگانه است، بلکه از سوی فیزیکدان، اخترفیزیکدان و اخترشناسی است که میکوشد در حیطهی تخصصیاش دشواریهای پایهای فارسی را در پدید آوردن راژمان زبان علمی بشناسد و از میان بردارد. واژهی نپاهیدن دستاورد چند دهه پژوهش در زبان فارسی، گویشهای آن، پیشینیانش، ارجگذاری به میراثهای کهن آن، و اعتقاد به توانایی ذاتی ِ پیوستار فارسی است که بسیاری از آنها ناآگاهند.
بگذریم. با واژههای بیبندوبار نمیتوان زبان دانشی داشت، و این گونه تجزیه و تحلیل که برای «نپاهیدن» آمد، بیشک لازم و سودمند است. این کار نقطههای ضعف اصطلاحهای فارسی را آشکار میکند و سبب بهتر شناختن و فهمیدن مفهومها میشود. در فراروند این سبُک سنگین کردنها مفهوم زبان اروپایی (در اینجا observation) کالبدشکافی میشود. همچنین توضیح ِ روش ِ یافتن ِ برابر فارسی آگاهیهای فراوان دربارهی جنبههای گوناگون زبان فارسی به خواننده میدهد و تواناییهای ناشناختهی زبان فارسی را از تاریکی به روشنایی میکشاند.
اعتقاد به این که این بحثها ضرورت ندارند به معنای محروم ساختن خود و فارسیزبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» برابرهایی را که پیش مینهد به همین روش تجزیه و تحلیل میکند تا خواننده با بیشترین دادهها دربارهی آنها داوری کند. این گونه هشدار دربارهی بیضرورت بودن شامل حال واژههایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه، و دهها نمونهی دیگر هم میشده، که به جای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت، و دیگرها نشستهاند. ولی نباید به هیچ روی از رها کردن این واژهها تاسف خورد. فزون آنکه هر واژهی نو با خود امکانهای تازهای برای ساخت واژههای دیگر میآورد.
روش مقابل عبارت است از پذیرفتن واژههای نامناسب یا معادلهای اروپایی آنها بی آنکه کوشش لازم برای یافتن برابر فارسی آنها بشود. برای روشن شدن مثالی بزنیم. فرض کنیم که با مفهومهای object و subject روبرو باشیم. چنانکه در بالا دیدیم جستجوی برابر فارسی برای این مفهومها بسیاری آگاهیها دربارهی خاستگاه این واژهها به دست میدهد. این کار همچنین انگیزهای خواهد بود برای پژوهش دربارهی راههای تازه در حلّ دشواریهای واژگان دانشی فارسی. میرشمسالدین ادیب سلطانی در ترجمهی «سنجش خرد ناب» کانت واژههای «برونآخته» و «درونآخته» را برای آن مفهومها به کار میبرد. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک «برآخت» و «درآخت» را ترجیح داده است. برای آگاهی بیشتر دربارهی چرایی و چگونگی این واژهها به آن اثر رجوع کنید.
در مقابل، پذیرفتن واژههای فرانسهی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از ابتکار تهی است، و هیچ کمکی به حل دشواریهای پیش روی اصطلاحشناسی فارسی نمیکند. همچنین اگر بخواهیم از استدلال «مانوس بودن» ِ واژهها برای مردم استفاده کنیم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با فرانسه آشنایی دارند بسیار در اقلیت اند. همه در مدرسه انگلیسی یاد میگیرند، انگلیسی زبان بینالمللی ِ چیره است، و بنابراین «آبجکت» و «سابجکت» برتریهای خود را دارند و نباید آنها را دست کم گرفت.
نکتهی دیگری که در گفتهی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد «مسئله»ی مایههای دوردستی است که گروه کوچکی آنها را میشناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنانکه آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در فارسی کنونی به کار میرود. پیشوند -ne هم چنانکه دیدیم در فارسی وجود دارد. کسی که نمیداند، به آسانی میتواند بیاموزد. در فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک توضیحها آمدهاند. البته این فرهنگ همچنین واژههایی را پیش مینهد که ناشناسند. چرایی این در پیشگفتار آن اثر به گستردگی بازنموده شده است. این خردهگیری موقعی میتوانست بجا باشد که آن واژههای نو توضیح و تشریح لازم را به همراه نمیداشتند. فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به روشنی و به شیوهای آموزشگرانه ناشناختهها را بازنموده است.
چرا باید اصل را بر نافهمی و ناتوانی مردم گذاشت و بدین وسیله دست و پا را بست و پیشرفت را مانع شد؟ چرا نباید اصل بر این باشد که فارسیزبان هوشمند است و توانایی فهمیدن دارد؟ جوانان تشنهی آموختن اند، درمییابند و دانستهها را به دورتر میبرند. کسی که میداند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما برای دیگران تصمیم بگیریم که آنان نخواهند فهمید، و در نتیجه خود را سانسور کنیم، به داستان رقتانگیزی میماند که بازنمودنش فرصت دیگری میخواهد.
چیزی که محافظهکاران را میآزارد به کار گرفتن الگوهایی است که در محدودهی سنتی نمیبینند. «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به پیروی از ابراهیم پورداود، بهرام فرهوشی، محمود حسابی، و میر شمسالدین ادیب سلطانی بر این باور است که امکانهای زبانی ما به فارسی دری کرانمند نمیشوند و باید از همهی منبعهای پیشینهی فارسی و گویشهای آن بهره گرفت. تنها از این راه است که میتوان به فارسی توانایی لازم را برای بیان مفهومهای دانشی و فلسفی نوین داد. این تصور که تنها با فارسی ادبی پس از اسلام میتوان از پس ِ نیازهای روزافزون اصطلاحشناسی امروزین برآمد سرابی بیش نیست. روش سنتی، که خود را به زیرمجموعهی کوچکی از کل زبان فارسی مقید میکند، خردهکاری سادهانگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبانهای مادر فارسی دری و امکانهایی که گویشها فرامینهند میتوان راژمان واژگانی ِ دقیق و پویا پدید آورد.
کار سنتگرایان را میتوان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است، همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید از تکنیکها، روشها و مصالحی استفاده کرد که معمار سنتی با آنها ناآشناست.»
سیدمحمدی ـ شهر براز ـ حیدری ی ملایری:
سلام علیکم
با تشکر از جناب عالی و با تشکر از استاد ارجمند محمد حیدری ی ملایری
به قول محمد حیدری ی ملایری
داوری بر عهده ی خواننده است
رُک بگویم
بنده اکثر بیانات محمد حیدری ی ملایری را
چنان که در این مقاله آمده است
تلاشی مذبوحانه برای جان دادن به واژه ی نپاهشگاه می دانم
یک بار در گفت و گوی شهر براز و سیدعباس سیدمحمدی
شهر براز دلخور شد و مضموناً گفت که به اندازه ی کافی انگلیسی بلد است
خب
حالا ظاهراً محمد حیدری ی ملایری ی عزیز
می پندارد جز خودش و ذوق خودش و نظر خودش
بقیه ی فارسی زبانها
یا سنتی هستند که می خواهند آسمانخراش برپا کنند
یا ریشه شناسی بلد نیستند
یا به مفهوم
«اصططلاح علمی»
آشنا نیستند
در واژه نامه ی فیزیک مرکز نشر دانشگاهی در برابر
Observatory
گفته اند رصدخانه
در دانشنامه ی فیزیک فارسی
که سه جلد است و جلد سوم آن در سال 1387 منتشر شده و من هر سه جلدش را دارم در برابر (مدخل)
Einstein observatory
گفته رصدخانه ی اینشتین
و در برابر
Gamma ray observatory
گفته رصدخانه ی پرتو گاما
سرویراستار ترجمه ی فارسی دکتر محمدابراهیم ابوکاظمی است که من ایشان را دیده ام و گفت و گو هم کرده ام
***
بنده قبلاً هم گفتم
فردی واژه ای ساخته
در این جا
فرد دکتر ملایری است
و واژه هم نپاهشگاه است
ایشان حق دارد واژه بسازد و حق دارد از برساخته ی خود دفاع کند
افرادی هم حق دارند مروج واژه ی نپاهشگاه باشند
ظاهراً بهرام بیضائی پیشنهاد کرده و عمل هم می کند
که به جای سریال (سریال تلویزیونی) بگوید پیدار
با تلفظ
Peydaar
خب باکی نیست
منعی نیست
بگوید ایشان
شاید هم به مرور نظرش مقبول افتاد
ولی خب
بنده
«سریال»
و
«مجموعه ی تلویزیونی»
را رسا و کافی می دانم
***
با احترام
— آقای سید محمدی عزیز، ماهیت مسائل زبانی در همه ی حوزه های کاربرد آن علوم طبیعی، علوم انسانی و فلسفه ، زبان روز و روزنامه –یکسان نیست و تنها یک روش برای پاسخگویی به آن ها کارامد نیست. به جنبه های گوناگون مسأله، از جمله ابعاد تاریخی و فرهنگی آن باید اندیشید. من کار آقای دکتر ملایری را از چند جنبه بسیار ارزشمند می دانم. و خود از آن بهره می برم. اما با ایشان همرای نیستم که همه ی نیازهای زبانی ما با این روش پاسخ گفتنی باشد. باید جداگانه به آن بپردازم. این یک ماهه درگیر کاری هستم برای یک کنفرانس. پس از آن امیدوار ام فرصت باشد.
زنده باشید
د. آ.
سلام استاد. رضا هستم دانشجوی فلسفه ی دانشگاه تهران. استاد من به عنوان یک ترک زبان ( یا آذری زبن!) ایا دغدغه هایی ک شما در مورد زبان فارسی دارید رو باید داشته باشم؟ آیا زبان ما که اینک نوشتار نداره نیز باید برای ما باید به اندازه ی زبان فارسی مهم باشه؟
ضمنا استاد بزرگوار اگه به وبلاگم که تازه راه اندازیش کردم سری بزنید بسیار خوشحال میشم؛ و اگر رهنمودی برای ما دانشجویان فلسفه دارید بفرمایید؛ همیشه ناراحتی من و دوستانم در گروه فلسفه این است که چرا سایه ی وجود امثال شم که به تعداد انگشتان دست نیست بر سر ما نیست . آرزوی موفقیت برای شما دارم
edraak.blogfa.com
— از نظر لطف شما سپاسگزار ام. البته که شما هم می توانید دغدغه ی زبان مادری خود را داشته باشید. اما همه چیز را به هر زبان مادری نمی توان آموخت. از جمله فلسفه ی مدرن را هم نمی توان به زبان فارسی با همه سنت نوشتاری و پیشینه ی پهناور ادبی اش، و کاری که در این صد ساله بر روی آن شده است، جز در حد کلیات، آموخت. برای آن باید دست کم یک زبان مدرن اروپایی را دانست.
د. آ.
آقای آشوری عزیز، آن پیامی که با نام بهرام و آدرس وبلاگ من گذاشته شده است که اینگونه شروع شده است:
-سلام آقای آشوری
خواهر و پسر عمه ام در رشته حقوق دانشجودانشگاهند وکتابهایشان سرشار از کلمات عربی و واژگان حقوقی بر اساس دستور عربی هستند-بالای 85 درصد بنظرم-
1-آیا در زمینه پارسی کردن واژگان حقوقی تلاش چش…
این پیام از من نیست و کار ناشایستی ست و لحن آن ناشایست تر.
من با افراد دانا بحث و گفتگو میکنم اما توهین، هرگز.
من بر این پست تان پیامی برایتان در پیامگیرتان نوشتم با اشاره به بیتی از سوزنی سمرقندی که متاسفانه آن را تایید نفرمودید که شاید علت “مستهجن” بودن آن بیت بود.
لطف کرده اگر آن پیام واقعی مرا تایید نمیکنید این پیام جعلی با نام مرا بردارید که نه چیزی در خور دارد برای آموختن و نه سوالی در خور تامل.
با تشکر
استادِ گرامی،
با درود!
بسیاری از ادیبان و زباندانانِ ما عقیده دارند که در زبان فارسی برایِ فاعلِ بی-جانِ مفرد باید فعلِ مفرد به کار بُرد. (از جمله: آقایِ ابوالحسنِ نجفی در کتابِ “غلط ننویسیم”)
امّا طیِ چند دهه یِ اخیر از این قاعده چندان پیروی نشده است. از سویِ دیگر، گاهی در چنین موردهایی نیاز است از فعلِ جمع استفاده کنیم تااز پدیدآمدنِ کژتابی و نارسایی جلوگیری شود.
نظرِ شما در این باره چیست؟ آیا بهتر نیست این قاعده یِ کهن را به دستِ فراموشی بسپاریم و مانند بیشترِ زبان هایِ مدرنِ اروپایی عمل کنیم؟
ارادتمندِ همیشگی،
محمّدِ غفّاری
آقای غفاری ، به نظر می رسد که روند زبان فارسی در این مورد به همین سویی باشد که شما می گویید. به هر حال، بحث دشواری ست و من اکنون آمادگی ورود به آن را ندارم. اما اگر اشتباه نکنم، آقای اسماعیل سعادت در مجله ی نشر دانش ده-بیست سال پیش در این باره بحثِ جامعی مرده بود.
د. آ.
من چکيدهی مقالهتان را ـــ ارائه شده به دانشگاه يورک ـــ از سايت آن دانشگاه گرفتم. ميشود اصل آن را در سايتتان بگذاريد؟
با سپاس
—چنین قصدی دارم، اما مقاله را باید کاملتر کنم.
د. آ.
سلام استاد
یهمطلبی اینجا خوندم (http://www.adabiiat.com/post/63)که واژهی دوقلو در اصل ترکی است. در ترکی بهعدد 2، «دوغ» گفته میشود. اما بر اثر ورود این لفظ به زبان فارسی گویا پیشینیان پنداشتهاند كه «دوقلو» تركیبی است از دو+قلو و برای همین هم واژههای سهقلو، چهارقلو و… ساخته شده که کاملا غلط هستند.
شما برای این واژهها چه برابرنهادههایی را پیشنهاد میدهید؟
—-من هیچ پیشنهادی ندارم، دوست ارجمند. به هر حال، از این جور “غلط”ها در همه ی زبان ها هست.
د. آ.
با سلام،
بعد از بارها ارسال ایمیل برای بی بی سی و تقاضای مصاحبه با شما بالاخره انتظار سر رسید و بی صبرانه منتظر دیدن برنامه امشب و مصاحبه با شما هستیم.
ارادتمند شما
—مصاحبه پخش شده است. امیدوار ام دیده باشید.
د. آ.
وقت به خیر . “پدوفیلی” در هیچ نوع طبقه بندی مستندی ، نوعی ” همجنسگرایی ” نیست . همجنسگرا انسانی است که پس از بلوغ ، جهت گیری گرایش جنسی اش به سوی هم جنس خود است . و این هم جنس فردی است بالغ . ممنون که به پرسش دوست مان در این مورد پاسخ دادید . می دانم که حتی به زبان آوردن این کلمه ( همجنس گرایی ) سخت است .
سلام اقاي عزيز. فقط مي خواهم بگويم كه از كسي كه به استاد ملقب است انتظار مي رود راجع به آن چيزي كه نظر مي دهد حداقل اطلاعات درست را داشته باشد. پدوفيلي چه ربطي به همجنسگرائي دارد؟ همجنسگرائي و ارتباط با همجنس ارتباط با دو انسان بالغ و بالاي 18 سال از يك جنس با هم است. اما پدوفيلي ارتباط فقط جنسي و نه عاطفي يك بزرگسال بالاي 18 سال با يك كودك زير 18 سال، چه از جنس مخالف و جه از جنس موافق، مي باشد.
ضمنا شما مجبور نيستيد از همجنسگراها خوشتان بيايد، اين با پذيرفتن طبيعي بودن اين گرايش فرق دارد.
بنده امروز رفته بودم قبرستان امامزاده عبدالله و دو قبر را دیدم و یاد شما افتادم: اولی مزار آقای سرهنگ علی آشوری رییس مدارس امامیه و دومی دوشیزه ناکام لیلی آشوری بود.
برایم جالب لاست بدانم با هم نسبتی دارید یا نه.
آخر زندگی در شهر ری این مزایا را دارد که میتوانی سر مزار جلال آل احمد، سید جعفر شهیدی، یدالله سحابی، خسرو روزبه، شیخ محمد خیابانی، سردار ملی، مهدمی کنی و خیلی های دیگر بروی.
ما هم هویتمان را در تاریخمان میجوییم و عشقمان همه ی تاریخ سازان از بهترین آنها تا نابه کارترین آنهاست…
احساس میکنم ما با تاریخمان قهر هستیم!
اردتمندم…
جناب امیرحسین ، به یاد نمی آورم رابطه ی خویشاوندی با دو نامی را که برده اید.
رنده باشید
د. آ.
سلام،
پس از مدت ها چاپ دوباره ی ترجمه ی شهریار از ماکیاولی به بازار آمد.
از تلاش های شما سپاسگزار ام.
با سلام مجدد خدمت شمااستاد گرانقدر.
چندی پیش در همین قسمت سوالی پیرامون “رابطه زبان مادری و آفرینش ادبی” را خدمتتان ارائه دادم.اما متاسفانه و به هر دلیل،نه پاسخی دریافت کردم نه پرسشم درج شد.اکنون خواستم دوباره این پرسش را مطرح کنم:
استاد رابطه زبان مادری و آفرینش هنری(مخصوصن شعر)مشخصن در کدام نحله فکری بیشتر بررسی شده است؟زبانشناسی،فلسفه زبان،زیبایی شناسی و یا سایر گرایشهایانتقادی جدید(ساختارگرایی،لاکان…)؟آیا در این زمینه پژوهش مستقلی صورت گرفته است؟نظر خودتان در باره این مقوله ،اگر انگاره های ساخت گرایانه را بپزیریم،چیست؟آیا کسانی که دوزبانه یا چند زبانه هستند دچار خلاء های آفرینشی در حیطه زبان هستند؟
—در باره ی رابطه ی زبان مادری و آفرینش هنری من خبر ندارم که کسی پژوهشی کرده است یا نه. ولی این را می دانم که کسانی که دوزبانه یا چندزبانه هستند هیچ مشکل آفرینشی ادبی ندارند که میدان گسترده تری هم در اختیار دارند و گستره ی فرهنگی شان هم گشاده تر از آدم های یک زبانه است.و بخش هایی از مغزشان هم فعال تر است.
د. آ.