[این گفت-و-گویِ اینترنتی در مجلهیِ نگاهِ نو، تهران، شمارهیِ ٩٦ ، زمستانِ ١٣٩١، نشر شده است.]
آقای آشوری، اگر تیتر مصاحبهاي با شما "گفتمان با داریوش آشوری" باشد، چه واکنشي نشان میدهید؟ فکر میکنید چقدر شیک و مدرن است، و یا از به کار بردن لغت "گفتمان" به جای مصاحبه یا گفت-و-گو خندهتان میگیرد؟
داریوش آشوری: دوستِ ارجمند، عمرِ دراز در جوارِ همه بدیهایاش، به قولِ برخی از عوام، دستِ کم یک «حُسنِ خوبی» هم دارد. و آن این که، بهتجربه میدانید که ناسنجیده حرف زدن و نابهجا به کار بردنِ واژهها، بهویژه در خاورِ میانه، امري عادی ست و در برابرِ آن نباید یکّه خورد. بلکه، در برخورد با چنان «گفتمان»اي با خونسردی باید گفت که «ببخشید، بنده مصاحبه میکنم، اما گفتمان نه!»
چنان که میدانید، در «خاورمیانه» به کار بردنِ همهگونه اسلحه و تَـَرَکانه (موادِ انفجاری) آموزش داده میشود، اما چه گونه خواندن و فهمیدن و سخن گفتن نه. در حقیقت، در این منطقه از جهان واژهها هم به صورتِ تـَرَکانه به کار برده میشوند. تروریسمِ زبانی هم، در جوارِ انواعِ دیگرِ تروریسم، از جمله هنرهایي ست که در این بخش از جهان بیش از همهجا پرورش داده میشود. تنها چاره برایِ جان به در بردن از آن همین خونسردی ست که عرض کردم.
مشهور است که این لغت "گفتمان" را شما درست کردهاید. راست است؟ اگر آری، کِی؟
داریوش آشوری: همان گونه که میدانید، پرداختن به مسائل برگردانِ واژگانِ علومِ انسانی از زبانِ انگلیسی به زبانِ فارسی درگیریِ چهل-پنجاه سالهی من است. حاصلِ آن واژگاني ست که من در فرهنگِ علومِ انسانی گرد آورده ام. در میانِ آنها دستِ کم دو-سه هزار واژهیِ ترکیبی و اشتقاقی هست که به صورتِ پیشنهاد بر گنجینهیِ واژگانِ فارسی افزوده ام یا در نوشتهها و ترجمهها و تألیفهایِ خود به کار برده ام.
داستانِ پیدایشِ «گفتمان» در ذهنِ من، در برابرِ واژهیِ discourse در انگلیسی (یا اصلِ فرانسویِ آن discours) این بود که حدودِ بیست سال پیش در امریکا کارِ ویراستاریِ مجلهاي به نامِ ایراننامه را در دست داشتم. آقای حمید عضدانلو که آن زمان در امریکا دورهی دکتری در یکي از رشتههایِ علومِ اجتماعی را میگذراند و بر رویِ همین مفهومِ «دیسکورس»، با کاربُردِ آن نزدِ میشل فوکو، تزِ دکتری مینوشت، مقالهاي در این باره برایِ آن مجله فرستاد. برخورد با این مقاله ذهنِ مرا برانگیخت که برای معنایِ تازهیِ این واژه در زبانهایِ اروپایی در فارسی برابرنهادهاي بیابم. واژههای «دیسکور» و «دیسکورس»، از ریشهیِ لاتینی، در زبانهایِ فرانسه و انگلیسی کاربردِ دیرینه دارند، اما میشل فوکو به آن بارِ معنایِ جامعهشناسانهاي داد که بیانگرِ رابطهیِ گونههایِ نهادینهیِ گفتار با نظامِ اجتماعی و روابطِ قدرت در جامعه است. این مفهوم در پنجاهسالهیِ گذشته به صورتِ یکی از مفهومهایِ کلیدی در علومِ انسانی درآمده است.
اگرچه محمد علیِ فروغی در ترجمهیِ رسالهی نامدارِ دکارت در بارهیِ روش (Discours de la méthode) گفتار را در برابرِ «دیسکور» گذاشته بود، و درست هم گذاشته بود، به نظر-ام رسید که گفتار در این کاربردِ معناییِ تازه برایِ «دیسکور» رسا نیست و برایِ رساندنِ این مفهومِ اساسیِ تازه در علومِ انسانی به واژهاي تازه نیاز داریم. این جا بود که واژهیِ «گفتمان» به ذهنام رسید (از ترکیبِ گفت = سخن، گفتار + -مان، پسوندِ اسمسازِ بیانگرِ حاصلِ یک فعل، چنان که در زایمان و ساختمان). و با همراییِ آقای عضدانلو در آن مقاله درج شد.
نفوذِ ژرفِ ایدههایِ فوکو در علومِ انسانی از دههی0 ١٩٦ و دیدگاههایِ زبانشناسیکِ اوسببِ رواجِ فراوانِ دیسکور/ دیسکورس در متنهایِ این زمینهها شده است. در ایران نیز با بالا گرفتنِ جنبشِ ترجمهیِ چنین متنها پس از انقلاب، و گسترشِ دانشگاهها در هر شهر و دیار با رشتههایِ علومِ انسانی، نیاز به ترجمهیِ دیسکور/دیسکورس در این علوم پیش آمد. برخي از مترجمان و تألیفگران کوشیدند واژههایي مانندِ سخن، گفتار، کلام، مقال، بیان، و حتا خطابه را در این معنا به کار برند. برخي هم که با نو-واژگی هیچ میانه ندارند یا از ریختِ سازندهیِ واژهیِ گفتمان خوششان نمیآید، به دلیلهایي که میتوانید حدس بزنید، با کاربردِ آن برخوردهایِ تند و خشن کردند. اما در این میان گفتمان گویا بختِ بلندتري داشت و رفته-رفته پذیرشِ عام پیدا کرد. این نکته هم جای یاد کردن دارد که جنبشِ روشنفکرانِ دینی ومجلهیِ کیان که در اختیار ایشان بود، و نشریههایِ دیگرِ ایشان، در جنگِ نظریاي که بر سرِ مفهومها میانِ نواندیشان و کهنهاندیشانِ دینی برقرار بود، به سببِ درگیریشان با «تحلیلِ گفتمان«ها، در رواجِ این واژه نقشِ برجستهاي داشتند. اکنون گفتمان در زبانِ نوشتاری فارسی در قلمروهای سیاسی و اجتماعی و فلسفی یکی از واژههای پُرکاربُرد است. از سویِ دیگر، حضورِ فرهنگِ علومِ انسانی، تألیفِ من، در فضایِ علمیِ نوپایِ فارسی در این دو دهه در رواج دادنِ این نو-واژه، در جوارِ بسیاری واژههایِ نوساختهیِ دیگر، نقش داشته است.
اگر ببینید کسي تنها به قاضی رفته و نشسته بر صدر از لزوم "گفتمان" حرف میزند یا "گفتمانِ" خودش را میستاید، یا کسي با اعتراض میگوید نزنید توی "گفتمانِ" من، یا مثلاً در جهاني ممکن، گربه به موش میگوید که بیا وارد "گفتمان" شویم، آیا از درست کردن این لغت "گفتمان" پشیمان نمیشوید؟
داریوش آشوری: میدانید که کساني ناشیانه دستِ خود را با کارد میبُرند یا جنایتکارانه گلویِ دیگران را. اما به سببِ ناشیگریِ اینان یا جنایتکاریِ آنان درِ هیچ کارخانهیِ کاردسازی را نمیبندند. زیرا همه به کارد نیاز دارند و از ابزارهایِ بسیار ضروریِ زندگانیِ انسانی ست. و این مثالي ست در بابِ صدها چیزِ دیگر هم. در بابِ کاربردِ واژهیِ گفتمان هم، به همین قیاس، جایِ نگرانی نیست. این اصلی ست بدیهی در همهیِ زبانها که واژهها میتوانند بارهایِ معناییِ تازه به خود بگیرند و گاه تا صد و هشتاد درجه چرخشِ معنایی داشته باشند. یا واژههایِ فنی و علمی که بر سرِ زبان عامّه میافتند، در زبانِ همگانی معناهایِ تازهاي به خود میگیرند چهبسا از بُن بیگانه با معنایِ اصلیِ علمیِ آن. مفهومهایِ علمی در میانِ اهلِ فن مفهومهایِ وضعیِ قراردادی اند که بهاعتبارِ تعریفي که باهمستانِ علمی (scientific community) به آنها میدهد، با بارِ معناییِ ویژه در یک شبکهیِ معنایی جایگیر میشوند. اما همین که همین واژهها در زمینههایي از راهِ ارتباطِ مردم با اهلِ علم پا به زبانِ همگانی باز میکنند، از پوستهی بستهیِ معناییِ علمی بیرون میآیند و در فضایِ سیلانِ معنایی در زبانِ طبیعی معناها یا رنگهایِ معناییِ تازه میپذیرند که دیگر ربطي، یا چندان ربطي، با معنایِ فنی و علمیِ واژه ندارد.
نمونهاي که اکنون به ذهنام میرسد معنایِ عامیانهیِ واژهیِ «روانی» در فارسیِ امروزی ست، به معنایِ شخصِ دچارِ بیماریِ روانی، خُل-و-چِل، یا دیوانه. این چرخشِ معنایی زادهیِ سرریزِ اصطلاحِ روانپزشکی در زبانِ همگانی بر اثرِ تماسِ مردم با روانپزشکان است. همچنان که در زبانِ انگلیسی هم در گفتارِ همگانی psycho از بدنهیِ واژگانِ علمی جدا شده و به همان معنایِ «روانی» در فارسی به کار میرود. بنا براین، جایِ شگفتی نیست که جاذبهیِ یک واژهیِ تازه مانندِ گفتمان و نیاز به جلوهفروشی با آن سبب شود که کساني، بیخبر از نیّتِ اصلیِ وضعِ «گفتمان» برایِ وامگیریِ معنایِ علمیِ دیسکور/ دیسکورس، آن را به معنایِ گفت-و-گو یا چیزهایِ دیگر بگیرند و از آن فعل نیز بسازند. این واژه، به دلیلِ بسامدِ فراوانِ آن در زبانِ نوشتار، به صورتِ اسم و ترکیبِ فِعلانه («گفتمان کردن») به فرهنگِ سخن و فرهنگِ فارسیِ امروز نیز راه یافته، در حالي که معنایِ وامگرفتهیِ اصلیِ علمیِ آن در این فرهنگها دیده نمیشود. همین مسأله سبب شد که برایِ روشن کردنِ معنایِ گفتمان در جایگاهِ برابرنهادهیِ دیسکور/ دیسکورس در سالِ ١٣٧٦ مقالهای بنویسم. این مقاله نخستین بار در مجلهی راهِ نو (به سردبیریِ آقایِ اکبرِ گنجی) چاپ شد و در مجموعه مقالهیِ من با نامِ َپرسهها و ُپرسشها (انتشارات آگه) نیز دوباره چاپ شده است.
اما وجهِ دیگر و اساسیترِ ماجرا در بابِ این واژه آن است که، بهرغمِ آن کژرویهایِ معنایی، در فارسی دهها نفر از دانشوران و نویسندگانِ اهلِ علومِ انسانی در قلمروهایِ علومِ سیاسی، زبانشناسی، جامعهشناسی، و فلسفه برایِ رساندنِ معنایِ علمیِ دیسکور/ دیسکورس گفتمان را به کار میبرند. میتوان گفت که این واژه به معنایِ فنیِ علمی جای خود را نزدِ اهلِ علومِ انسانی در زبانِ فارسی باز کرده است، چنان که در عنوانِ چندین کتابِ پژوهشی در زمینههای گوناگون نیز جای گرفته است. مترجمان و نویسندگانِ به نسبت محافظهکارتري هم که تا چند سال پیش از کاربردِ آن میپرهیختند، دیگر نمیپرهیزند.
باری، این واژه، اگرچه روزگاري برابرنهادهاي تراویده از قلمِ من بوده است، امروز از آنِ زبانِ فارسی ست. هم در بدنهیِ زبانمایهیِ علمیِ آن جذب شده است و هم در فضایِ همگانیِ آن. آن هم نه تنها در ایران که در افغانستان و گویا در تاجیکستان هم. و مانندِ هر واژهیِ دیگري سرنوشتِ تاریخیِ خود را دارد که بههیچروی دیگر ربطي ندارد به کسي که نخستین بار آن را پیشنهاد کرده است. «کژروی»ها در کاربردِ معناییِ واژهها هم رفتارهایي ست که منطقِ زبانشناسیکِ خود را دارد و توجیهکردنی یا چشمپوشیدنی ست. گذشته از این، اگر پیشنهادِ واژهیِ تازهاي بتواند مایهی پشیمانی باشد، گناهانِ من بسیار سنگینتر از اینهاست. زیرا که بیش از دو-سه هزار واژهیِ ترکیبی و اشتقاقی را از دلِ ساختارِ واژگانیِ فارسی بیرون کشیده و شناسانده ام. دستِ کم چند صد یکان از این واژگانِ پیشنهادی امروز در زمینههایِ گوناگون به کار میرود، از روانشناسی و روانپزشکی گرفته تا اقتصاد و علومِ سیاسی و جامعهشناسی و فلسفه و دهها رشتهی علمی و فنی. از جمله برخی از آنها در علومِ مهندسی و طبیعی هم.
من گهگاه بسامدِ برخي از واژگانِ پیشنهاد شده در فرهنگِ علومِ انسانی را، که پیش از آن در زبانِ فارسی به کار نرفته بوده اند و نخستین بار از راهِ این فرهنگ شناسانده شده اند، بر رویِ موتورِ جویندهیِ گوگل دنبال میکنم. برایِ بخشِ بزرگ و رو به افزایشی از آنها از یک-دو شاهد گرفته تا دهها و صدها و هزاران، و گاه چند دههزار گواهِ کاربرد پدیدار میشود. من این واژههایِ ترکیبی و اشتقاقی را به نامِ خود نشانهگذاری نکرده ام، اما مشتِ کوچکي از خروارِ آنها را، برایِ نمونه، یاد میکنم که بسامد آنها را میتوان رویِ جویندهیِ گوگل سنجید: گفتمان، روانپارگی، آتشبارگی، گزینگویه، برونسپاری، سرنمون، پیکربندی، رسانشی، همتافت، پراکنش، رواداری، جهانروا، ایدهباوری، درسگفتار، سازمایه، کشایند، جامعگی، حسّانی، حسّانیّت، زادآوری، زیستمایه، زبانمایه، نامانگاری…
من در واژهسازی از روشها و مایهها و مدلهایي که دانشوران و کوشندگانِ فرهنگیِ دو-سه نسل پیش از من فراآوردند، بهره گرفته ام و از ایشان بسیار چیزها آموخته ام. اما در جایگاهِ یک شاگردِ سپاسگزار و وفادار بیکار ننشسته ام و در جهتِ پیشبردِ آرمانِ ایشان، که توانمند کردنِ زبانِ فارسی برایِ پاسخگویی به چالشهایِ دنیایِ مدرن بوده است، بسي بر دستآوردهایِ ایشان افزوده ام. و امروز با پشتِ سر گذاشتنِ بیش از چهل سال کار-و-کوشش و تألیفِ چند فرهنگ و چند کتاب در بابِ مسائلِ زبانی و فرهنگیمان، با همه رنجهایي که کشیده ام و تنگناهایي که برایِ انجامِ چنین وظیفهیِ خود-گُزیدهاي با آنها رو به رو بوده ام، کاري کرده ام که هیچ جزئي از آن جایِ پشیمانی ندارد، از جمله ساختنِ واژهیِ گفتمان، که در زبانِ بخشِ بزرگي از اهلِ علومِ انسانی با بارِ یک مفهومِ علمیِ استوار در جایِ خود ایستاده است.
در پایان لطفا کمي ما را در این "گفتمان" با "گفتمانِ" خود نصحیت بفرمایید و بگویید چه مواقعي نباید در "گفتمان" خود از این واژه "گفتمان" استفاده کنیم.
داریوش آشوری: اگر گوشِ اندرزشنو دارید، برای کاربردِ درستِ این واژه در معنایِ اصلیِ علمیِ آن به آن مقاله که نام بردم نگاه کنید. از ناشر خود، انتشاراتِ آگه، درخواست خواهم کرد نسخهیِ الکترونیکیِ آن مقاله را برایام بفرستد تا، برایِ کساني که دسترس به نسخهیِ چاپی ندارند، در وبلاگام بگذارم.
با تشکر بسیار از "گفتمان" شما.
من هم از گفتمانیدنِ شما با خود سپاسگزار ام!
درود به داریوش آشوری
استاد،از دید من،راه و روش شما در نوشتن و واژه سازی،روز به روز،جایگاه بهتری می یابد و بیشتر پسند می افتد. من خودم با یاری “فرهنگ علوم انسانی” شما و فرهنگ “هزاره” و با کمی زبان انگلیسی که می دانم، چندی است که شماری از جستارهای آموزشی برخی دانشنامه های فلسفی- آموزشی جهانی را به فارسی برگردانده ام. نمونه ی واپسین اش،در روزنامه بهار(شنبه 19/12/91) زده شد- آدرس آن را در زیر آورده ام. تا چندی پیش،خبرنگارانی که ترجمه هایم را برای شان می فرستادم از واژه های “سخت” آن – که بیشتر همان برابرنهادهای شما می باشند- گلایه می کردند. گرچه هنوز هم این دشواره پابرجاست اما به نظرم کمتر شده است.
به هر رو،به باور من،کار شما،پیشرونده و گسترش یابنده است و من که به سهم خودم،بسیار سپاسگزارتان هستم.
با آرزوی تندرستی
http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/12/19/10
http://bohluli.blogsky.com/1391/12/19/post-151/
درود بر شما!
چند پرسش دارم.
شما در این نوشته از این «-» نشانه گهگاهی کار میگیرید؛ ولی دربارهی واژهی «جابهجا» آن را با نیمفاصله نوشتهاید، در حالیکه در نوشتن دو-واژهی «خل-و-چل» از این «-» نشانه کار گرفتهاید. پس میتوان «جا-به-جا» نوشت؟!
دربارهی همچون واژهگان دیگری مانند: رفته-رفته؛ آیا میتوان کم-کم یا آهسته-آهسته را هم اینگونه نگاشت؟! یا واژهی گهگاهی که شما نگاشتهاید میشود «گهگاه» یا «گه-گاه» نوشت؟!
من در نوشتارتان دیدهام که از «است» بهگونهی «ست» کار میگیرید، بهتر نیست این «ست» را با نیمفاصله از واژهی پیشیناش جدا کرد نه با فاصلهی کامل؟! برای نمونه نوشت: هنرهاییست، کارهاییست و…
چرا واژهی «آن» را با پسوند پسیناش که «ها» یا «هم» بوده با نیمفاصله جدا نکردهاید: آنها؛ آنهم؟!
چرا پسوند «ام» را با نیمفاصله از کارواژهها جدا نساختهاید؟ برای نمونه شما آوردهاید: گرفته ام؛آموخته ام. نمیتوان اینها را با نیمفاصله از هم جدا کرد؟ چرا؟
واژهی «جایگیر» هم بههمین گونه. چرا «جای» را با نیمفاصله از «گیر» جدا نساختهاید؟
در جایی دیگر از نوشتهیتان به واژهی «نو-واژه» برخوردم. شما پس از «نو»، از این «-» نشانه کار گرفتهاید، در حالیکه در واژهگان دیگری مانند: نواندیشان و فراآوردند؛ میان «نو» و «اندیشان» از نشانهی «-» کار نگرفتهاید.
دربارهی واژهی «به در»، بهتر نیست «بهدر» نوشته شود؟!
سپاس از شما امیدوارم بهدرستی منظور-ام را رسانده باشم. به امید بهروزیتان!
— آقای جاهد، این زباننگارهی فارسی را نمیشود سر-و-سامانی داد که بشود همهجا یکنواخت رعایت کرد. من هم اگرچه میکوشم که یکدست بنویسم، گهگاه در بارهیِ سرهمنویسی یا فاصلهگذاری دو دل میشوم.تیرهی کوتاه را من برای نشان دادنِ اجزاء واژههای ترکیبی کمکاربرد به کار میبرم نه همه جا در همهی ترکیبها. در بارهی فرقِ «ام» در صرف فعل بودن(اول شخصِ زمانِ حال) و «ام» ضمیر اول شخص و جداکزدنِ شیوهی نگارششان با دو گونه فاصلهگذاری ، نگاه کنید به مقالهی «چند پیشنهاد برای روشِ نگارشو خط فارسی» در مجموعه مقالهی «بازاندیشیِ زبانِ فارسی» از من.
د. آ.
سلام
بله. کژروی زیاد است. در مورد علتهای وجود این کژرویها میشود بحث کرد [من حتی خواندهام: عشق او در دلم نهادینه شده!]. و همانطور که میگویید «”کژروی”ها در کاربردِ معناییِ واژهها هم رفتارهایي ست که منطقِ زبانشناسیکِ خود را دارد و توجیهکردنی یا چشمپوشیدنی ست».
«چنان که میدانید، در “خاورمیانه” به کار بردنِ همهگونه اسلحه و تَـَرَکانه (موادِ انفجاری) آموزش داده میشود، اما چه گونه خواندن و فهمیدن و سخن گفتن نه. در حقیقت، در این منطقه از جهان واژهها هم به صورتِ تـَرَکانه به کار برده میشوند. تروریسمِ زبانی هم، در جوارِ انواعِ دیگرِ تروریسم، از جمله هنرهایي ست که در این بخش از جهان بیش از همهجا پرورش داده میشود».
داریوش آشوری به خاورمیانهایهایی که افکار او را دنبال میکنند، غافلگیرانه جفا میکند. ما دوست داریم بین نگاه آشوری به خاورمیانه، و تصویر خاورمیانه در رسانههای قدرتمند جهان تفاوت موجود باشد. و این اصلا زیادهخواهی نیست.
برای شما تندرستی و سربلندی آرزو میکنم.
استاد آشوری را دوست دارم ولی نمی دانم چرا ایشان به انگ زدنهای کلیشه ای مثل “خاورمیانه ای” علاقه فراوان دارد. نکند ایشان هم به نوعی دچار رسانتیمان شده است؟ من سخن ناسنجیده از مردمان غیر خاورمیانه ای هم زیاد شنیده ام.
……
سلام استاد! به متن شما در وبلاگم با این عنوان لینک داده ام. به جز موردی که در متن لینک به آن اشاره کرده ام با شما موافقم. راستش لحن شما گاهی بیانگر احساس حقارت است نسبت به آنچه هستید یعنی خاورمیانه ای که من این را نمی فهمم . بگذارید به پای نادانی من! سلامت باشید.
— روشنک خانم عزیز، من هم میدانم که نه تنها ناسنجیده حرف زدن که مزخرف گفتن هم از حقوق طبیعی و بلکه از اضافه-حقوق بشر است و همه-جا میکوشند که از این حقوق نهایت بهرهبرداری را بکنند. اما به نظر میرسد که مایهی آن در خاورمیانه از جاهای دیگر غلیظتر است و خلایق بیش از اندازه از این حقوق مسلمِ انسانی خود بهرهبرداری میکنند تا جایی که آدم گاهی– و بلکه در ساعاتِ زیادی از شبانهروز –خفقان میگیرد! به هر حال باید ببخشید اگر به خانم محترمی مثل سرکار برخورده است.
خاطرات سفر شما را هم خواندم. دلنشین است و هوشمندانه. قلم پاکیزهی روشنی. دارید.
د. آ.
سلام استاد
سال نو بر شما خجسته باد. امید که تندرست باشید.
مجلهی بخارا — به یاد سیروس آرینپور — در شمارهیِ ۹۱ خود مقالهای را از شما چاپ کرد؛ اما فقط دو صفحه از مقاله در مجله بودند و دیگر صفحهها از مجله پاره شده بودند (به گمانام دو برگ دیگر پاره شده بودند). من دو نسخهیِ دیگرِ همین شماره از این مجله را در کتابخانهاي عمومی در شهر تهران دیدم که صفحههای مقالهی شما در آنها هم پاره شده بودند. مسئول نشریهها در آن کتابخانه به من گفت که گویا مجلهی بخارا در نامهای برای پارگی برگها از کتابخانه عذر خواسته است اما دلیل حذف را به من نگفت.
خواهش میکنم اگر صلاح میدانید اصل مقاله را بر وبگاهتان بگذارید؛ راستی پیشترها وعدهی گذاشتن گفت‐و‐گوتان را (در بارهی مدرنیت) با اکبر گنجی داده بودید؛ اگر فرصت داشتید لطفاً آن را هم انجام دهید.
یک نکتهی دیگر هم مربوط میشود به سخنرانیتان در دانشگاه یوسیالا. اگر آن گفتار را (در باب روسانتیمان) به صورت نوشته درآورید بسیاری را وامدار خود کرده اید.
با درود
آ.ق.
دوست ارجمند
من هم نمیدانم علت ناتمام ماندن آن مقاله چیست. آقای دهباشی وعده داده بودند که در شمارهی بعدی جبران خواهند کرد. اما این وعده انجام نشد. باری، آن مقاله را میتوانید روی فیسبوک در صفحهی یادبود سیروس آرینپور ببینید.
آن دو خواستهی دیگر شما را هم، اگر کارهای نیمهکاره رخصت دهند، امیدوار
.
ام فرصت کنم و انجام دهم
د. آ.
I’ve been looinkg for a post like this for an age
Life is short, and this article saved vlaublae time on this Earth.
آن چه تا کنون در ایران دیده ام، کاربردِ نادرستِ این واژه، اغلب، از مجریان ای سر میزند، که همان سودایِ دیرینهیِ فضلفروشی را در سر دارند.
در موردِ نظرِ آقایِ جاهد، چند ای پیش، کوششهایِ فراوان ای داشتم در سر-و-سامان-بخشیدن به خطِّ فارسی؛ حاصل اش [اینجا](http://siveb.blogfa.com/post-120.aspx) در دسترس است. هرچند اکنون نظر ام با آن نوشته تفاوتها ای دارد، در موردِ کاربردِ ریزخط (-) راهگشا خاهد بود.
استاد با درود فراوان لطفا انتقاد از خاور میانه بخصوص انتقاداز ایران و ایرانیان را تا جایی که میتوانید ادامه دهید تا یا آنها درست شوند و یاشمااز انتقادشان خسته شوید. هر چقدر بگوئید باز کم گفته اید. هر چه بیرحمانه تر بهتر و من یکی بیشتر دلم خنک میشود…و کار اونها زودتر راه میفتد. از آنجا که به انصاف شما مطمئن هستم و میدانم زیاده روی نخواهید کرد نمیخواهم تحت تاثیر بعضی از دیدگاههای دوستان در بالا خدای نکرده عیبی از ما را نگفته بگذارید. من از طرفداران “خلایق هر چه لایق” و معتقدان به ان الله لا یغیر ما بقوم الا یغیر ما بانفسهم- خدا سرنوشت ملتی را عوض نمیکند تا آن ملت عوض نشوند- هستم و از شما هم خوشم آمده است. از من یکی کم نگذارید و لطفا برای لطف بیشتر وانتقاد بیشتر از من و افکار مغشوشم به وبلاگم و یا فیس بوکم هم نظری انداخته و آنرا هم از همانجا با اسم و یا بی اسم نقد کنید بیشتر سپاسگزار میشوم.خدا قوت!
با سلام خدمت استاد آشوری، امیدوارم مثل همیشه سرزنده باشید. من دانشجوی مهندسی صنایع هستم، عنوان یکی از درسهای تخصصی رشته ما “تحلیل سیستمها” میباشد، وقتی برای پیدا کردن منابع انگلیسی، عبارت (System Analysis) را جستجو کردم، نتایج جستجو مربوط به رشته کامپیوتر بود و هیچ ربطی به صنایع نداشت! با کمی جستجو فهمیدم که عنوان اصلی این درس (System Dynamics) است که در چارت دروس برابرنهاد “تحلیل سیستمها” را برایش در نظر گرفتهاند! جالب است بدانید اساتیدی که کتابهای این درس را ترجمه کردهاند این عنوانها را برای کتابهایشان در نظر گرفتهاند: پویاییهای سیستم، پویاییهای سیستمی، پویاییهای سامانه، دینامیک سیستم، سیستمهای پویا و… که هیچ کدام معنای درست این درس را نمیرسانند. مدت زیادی این واژه تخصصی ذهن مرا مشغول کرد اما ناگهان کلید حل این مشکل چندین سالهی مهندسی صنایع را در فرهنگ علوم انسانی شما یافتم: (پویششناسی)، که واقعا برای ما راهگشاست و مناسبترین برابرنهاد برای این درس میباشد چون واژه (Dynamics) در اینجا اسم جمع است و از (Dynamic + s) تشکیل نشده که آن را پویاییها ترجمه کنیم! استادِ این درس نیز برابرنهاد شما را پذیرفت. و قطعا در عنوان کتابی که دارم ترجمه میکنم همین پویششناسی سیستم را به کار خواهم برد و پیشبینی میکنم که پویششناسی در آینده نزدیک یکی از واژگان پُربسامد شما در علوم مهندسی خواهد بود. با سپاس فراوان از زحمات شما. شاد و کامیاب باشید.
— آقای امین
برای من هم مایهی خرسندی ست که فرهنگ من مشکلی را برای شما حل کرده است. من در جست-و-جو بر روی گوگل دیده ام که برخی پیشنهادهای فرهنگ علوم انسانی به علوم مهندسی و پزشکی نیز راه یافته و، به گفتهی شما، راهگشا شده است.
کامروا باشید
د. آ.