کند-و-کاو در معنايِ يک ترم و برابرنهادهيِ آن
واژهيِ tolérance در فرانسه و دو معادلِ آن در انگليسي، tolerance و toleration ، از ترمهايی هستند که امروز برايِ ما روشنفکرانِ ايراني برجستگيِ خاصّی يافته اند. زيرا، گذشته از برخورد با آنها در ترجمهيِ متنهايِ فلسفهي سياسيِ مدرن، اين ترم در رابطه با خوشهای از مفهومهايِ پيوسته به يکديگر، همچون آزاديهايِ سياسي و مدني، جامعهيِ مدني، و سکولاريسم، يکی از مفهومهايِ اساسي برايِ مدرنگريِ ساختارِ قدرت در ايرانِ کنوني ست. از اينرو، در فلسفهيِ سياست به يک برابرنهادهيِ دقيق و سنجيده برايِ آن نياز داريم. در ترجمهيِ آن به فارسي برابرنهادههايِ گوناگونی به کار ميرود: از تسامح، تساهل، مدارا، و بردباري گرفته تا تحمّل. امّا اين برابرنهادهها معنايِ اصليِ اين واژه را تا قرنِ شانزدهم ميرسانند، که هنوز هم در جايِ خود درست است و به کار ميرود، امّا از يک چرخشِ اساسيِ معنايي در آن غافل است؛ چرخشی که با آن اين مفهوم از معنايِ اصليِ خود فاصله ميگيرد و با يک معنايِ تازه پاي به ميدانِ ترمهايِ سياسيـ حقوقيِ مدرن ميگذارد. برايِ درکِ اين نکته ميبايد به تاريخِ اين واژه و اين چرخش توجّه کرد.
«رواداري» يک مشتقِّ قديمي ست از مصدرِ رواداشتن که من آن را برايِ اين معنايِ مدرنِ تولرانس پيشنهاد کرده ام و به کار برده ام و کسانی نيز از نويسندگان و مترجمانِ فلسفي آن را پذيرفته اند و به کار ميبرند. امّا اين گزينش هنوز نيازمندِ توجيهِ نظري ست. اين را هم بگويم که من نخستين بار در فرهنگِ انگليسيـ فارسيِ سليمانِ حييم به اين برابرنهاده برخورده ام و ميبايد از ذوق و زباندانيِ آن فرهنگنويسِ توانا اين جا ياد کنم. باري، من اين برابرنهاده را در معنايِ دقيقِ حقوقيـسياسيِ تولرانس از آن جهت رساتر و دقيقتر از ديگر برابرنهادهها ميدانم که تولرانس در اين کاربرد رفتهـرفته از زمينهيِ اصليِ معناييِ خود، که همان مدارا يا بردباری و شکيبايي باشد، فاصله گرفته و از قلمروِ معنايِ واکنشِ روانيِ منفي نسبت به چيزی، در يک گذارِ دو قرنهيِ تاريخي، به قلمروِ معنايِ ارزشيِ کنشِ مثبتِ حقوقيـسياسي درآمده است. تولرانس، در آن معنايِ اصلي شکيبايي در برابرِ چيزی تحميلي و ناخوشايند را ميرساند. اين واژه در فيزيک و پزشکي نيز کاربرد دارد، به معنايِ ميزانِ مقاومتِ يک سازه در برابرِ فشار يا ميزانِ مقاومتِ بدن در برابرِ زهر يا يک اندامِ پيوندي.
ريشهيِ اين کلمه در زبانهايِ اروپايي مصدرِ tolerare در زبانِ لاتيني ست، به معنايِ کشيدن، تاب آوردن، تحمّل کردنِ درد يا بار، که دو مصدرِ tolérer و to tolerate ، به ترتيب، در فرانسه و انگليسي از آن برآمده است که در اصل همان معنا را داشته است. پيشينهيِ کاربردِ آن در زبانِ فرانسه از پايانِ سدهيِ چهاردهمِ ميلادي ست. از سدهيِ پانزدهم معنايِ آن رفتهـرفته اجتماعي مي شود و معنايِ شکيبايي در برابرِ چيزهايِ ناخوشايند از نظرِ رفتاري و اخلاقي و اعتقادي به خود ميگيرد. در سدهيِ هفدهم، با رشدِ عقلباوري، اين معنا ميدانِ بيشتری پيدا ميکند و مشتقِّ tolérance در فرانسه از آن ساخته ميشود که به انگليسي نيز راه مييابد. در انگليسي، پيش از آن، از نيمهيِ سدهيِ شانزدهم، مشتقِّ toleration نيز از اين ريشه ساخته ميشود که بارِ معنايِ مدرنِ تولرانس بيشتر بر دوشِ آن است.
ورودِ اين واژه به قلمروِ معنايِ سياسيـحقوقي در اروپا از قرنِ شانزدهم به دنبالِ جنگها و درگيريهايِ خونينِ کاتوليکها و پروتستانها ست. اينان سرانجام به اين نتيجه رسيدند که ميبايد به صلح و سازشي برسند و، به جايِ ريختنِ خون و پيگرد و آزارِ يکديگر، با هم کنار آيند و نسبت به يکديگر بردباري پيشه کنند. از اين جا ست که اين واژه از معنايِ منفيِ بردباري در برابرِ آراء و باورهايِ دينيِ «ملحدانه» و «مشرکانه»يِ ديگري به سويِ پذيرشِ آزاديِ ديگري در داشتن و بازگفتنِ باورهايِ خود و حقِّ او برايِ برگزاريِ آيينهايِ خود و گزينشِ شيوهيِ زندگي و رفتارِ خود، حرکت ميکند. يعني، رواداريِِ آزادي و حقوقِ ديگري در پناهِ قانون و قدرتِ دولت. بر اساسِ اين سازش، شارلِ نهم، پادشاهِ فرانسه در ۱۵۶۲ «فرمانِ رواداري» (Edit de tolérance) را صادر کرد که در آن وجودِ دو مذهب در فرانسه پذيرفته شده بود. در ۱۷۸۷ لوئيِ شانزدهم با فرمانِ ديگري، به همين نام، به پروتستانها اجازه داد که کليساهايِ خود را داشته باشند، به شرطِ اين که صدايِ ناقوسهاشان بلندتر از صدايِ ناقوسهايِ کليساهايِ کاتوليک نباشد! پارلمانِ انگليس نيز در ۱۶۸۹ «قانونِ رواداري» (Act of Toleration) را تصويب کرد که، با شرايطی، به فرقههايِ مذهبيِ ناخرسند از کليسايِ انگليس اجازه ميداد که کليساها و معلّمها و واعظانِ خود را داشته باشند. ميبينيم که با اين فرمانها و قانونها از مرحلهيِ بردباري و مدارايِ شخصي يا جمعي واردِ مرحلهيِ شناساييِ حقی ميشويم که قدرتِ دولت پايندانِ آن است. در واقع، از دلِ اين صلح و سازش است که دولتِ مدرن (يا «لوياتان» به زبانِ هابز)زاده ميشود که قدرتِ آن نه درگير با کشمکشهايِ ديني و هوادارِ يکسو، که، بر فرازِ آنها، پايندانِ صلح ميانِ شهروندان و پاسدارِ آزاديها و امنيّتِ آنان است. مفهومِ شهرونديِ مدرن نيز از اين جا پديد ميآيد.
و امّا، گامِ بزرگِ سپسين با جنبشِ روشنگري در فرانسه، در سدهيِ هجدهم، برداشته ميشود. در اين دوران ولتر با رسالهيِ رواداري (Traité de la tolérance) در ۱۷۶۳، رواداري، چه ديني چه سياسي، را به عنوانِ يکی از پايههايِ انديشهيِ سياسيِ مدرن به ميدان ميآورد. و اين همان اصلی بود که ديگر پيشگامانِ اين جنبش در استوار کردنِ آن کوشيدند و به صورتِ يکی از پايههايِ ايدئولوژيکِ انقلابِ فرانسه درآمد. آن جملهيِ معروفِ ولتر، که من جانام را ميدهم تا مخالفِ من حرفاش را بزند، نمودارِ روحِ معنايِ مدرنِ تولرانس است.
در مفهومهايِ تساهل، مدارا، تحمل، و بردباري، چنان که اشاره کرديم، پرهيز از درگيري و ستيز با رأي و باور و ايمانی ناخوشايند يا «باطل» يا «کافرانه»، يا آسانگيري نسبت به آن، به دليلِ مصلحتبيني، نهفته است. يعني اگر زورِ کسی برسد يا کاسهيِ صبرـاش لبريز شود، چهبسا با طرفِ ديگر، که باورهايی مخالفِ او دارد، درگيرِ جنگ و ستيز شود و بکوشد که او را از ميان بردارد و دودماناش را بر باد دهد. در حالی که تولرانس با معنايِ تازه و رسميّتِ حقوقيـسياسياش و با گسترشِ آن به عنوانِ اصلِ اساسي در نظامهايِ سياسيِ ليبرال در پيوند با اصلِ آزاديهايِ فردي، به معنايِ احترام گذاشتن به حقی ست و رعايتِ آن، که زيرِ پا گذاشتناش تجاوز به حريمِ قانونيِ آزاديهايِ فردي و جمعي شمرده مي شود و موجبِ کيفرِ قانوني ست. از اين گذشته، اين اصل که در آغاز بهزور و اکراه با «تساهل» و «تسامح» پذيرفته شده بود، با جا افتادن در نظامِ حقوقيـسياسيِ مدرن، در درازنايِ دوـسه قرن، به يک اصلِ مثبتِ اخلاقي و رفتاري نيز تبديل شده است که نظامِ تربيتيِ مدرن در کشورهايِ ليبرال آن را به کودکان ميآموزاند.
در زبان های اروپايی اگرچه واژه ی تولرانس، در سیرِ تاریخیِ خود، با یک چرخش معنایی عهده دارِ این معنای تازه نیز هست، امّا از آن جا که برابرنهاده هایِ فارسی نمی توانند بازگویِ معنایِ تازه، و بسیار اساسی و مهم از نظرِ حقوقی و سیاسی، نیز باشند، به نظرِ من، نهادنِ واژه یِ دیگری برایِ این معنایِ تازه ضروری ست. «روا» در زبانِ فارسي، به عنوانِ صفت برايِ رفتار، به معنايِ درست، مُجاز، عادلانه، قانوني، و اخلاقي ست، و از جمله حلال از نظرِ شرعي، و «ناروا» ضدِّ آن است. روا داشتن يا روا دانستن هم به معنايِ مُجاز ، عادلانه، قانوني، شرعي، يا اخلاقي شمردن است. بنا بر اين، «رواداري» با تماميِ اين پشتوانهيِ اخلاقيـحقوقيـسياسي، بهروشني ميتواند نامزدِ شايستهای برايِ تولرانس در اين معنايِ دقيقِ فنّي باشد. البته بردباريِ و مدارا و شکيبايي و مانندِ آنها هم برايِ معناهايِ کلّيِ ديگر و ديرينهترِ آن جايِ خود را دارند؛ همچنان که تابآوري و مقاومت برايِ معناهايِ آن در حوزههايِ فيزيک و زيستشناسي.
مرجعها:
Le Robert, Dictionnaire historique de la langue française, Paris 2000.
Oxford English Dictionary, CD-ROM, Version 3.0, Oxford University Press 2002.
نقلِ اين مقاله در مطبوعات بي اجازهيِ نويسنده روا نيست.
سلام آقای دکتر آشوری بسیار عزیز
دیروز با خودم می گفتم که چرا آقای آشوری که مطالبشان اینهمه به ذهن خواننده سامان می دهد را ما کمتر می تونیم در دسترس داشته باشیم.امروز دیدم که به روز کردید.خیلی خوشحالم.برم بخونم.
مخلص ایم، نی لبک خانم عزیز.
د. آ.
سلام استادِ فرزانه و عزیز!
راستش از این دو یادداشتِ آخر شما بسیار لذت بردم:
1. بیان ِ سیر تحول و تطور واژه ی “رواداری” در تاریخ ِ مغرب زمین بسیار آموزنده بود.
2. در جواب تان به پرسش آقای رحمان افشاری هم پیشنهادِ “هستیمند” بجایِ “هستومند”ِ جناب ِ ادیب سلطانی دلنشین تر و قابل دفاعتر می نماید.
3. و اما در باب ِ یادداشتِ قبلی مهمترین نکته برای ِ من همین تفاوتِ مفهوم ِ “Sein” در اندیشه ی هایدگر با “وجود”ی ست که در فضای ِ ادیان ِ سامی مطرح می شود و برایم بسیار مشکل گشا بود آنچه از قول ِ هایدگر در قرابتِ “بود” در نظر او با حال و هوای ِ حاکم بر ادیان ِ شرقی و مثلاً مفهوم ِ “دائو”ای ِ آن بیان کردید.
حال بهتر می توان توضیح داد که چرا می گویند فلسفه ی او نسبت به “خدا” ساکت است.
شاید بتوان اینگونه گفت که در فلسفه ی هایدگر جائی برای ِ خدایی که در مقام علتِ محدثه و مبقیه ی جهانِ هستی ظاهر شود، نیست و برای امثالِ من که در فضایِ ادیانِ سامی رشد کرده ایم و به تبع همیشه خدایی متشخص در برابرمان تصویر شده است، یقیناً درکِ “خدای غیر متشخص” کار سهلی نخواهد بود.
شاید بتوان چنین گفت که اگر هم خدایی در فلسفه ی هایدگر چهره بنماید، از خدای ِ Personal و Individual (یهوه، مسیح و الله در سنتِ ابراهیمی) نشانی نخواهد داشت.
از بودنتان در فضای ِ مجازی عمیقاً خوشحالم و سپاسگزار!
ارادتمندِتان
امیر یحیی
آمدید بالا سرفراز ِ من ؛ استاد ِ عزیز !
تازه داشتم تصمیمالگیر میگرفتم ! میدانم که تفاوت ِ میان ِ نوشتن ِ شما با نوشتنهای پخ و بیارزش ِ امثال ِ من ، تفاوت از زمین تا آسمان است ؛ امّا به همان نسبت است تعداد ِ چشمبهراهان ِ من و شما ، سرورم . پس اندککی بیش !
درهرحال ، خوشحال شدم . فعلاً هم ، نخوانده ، نظر نمیدهم ؛ بهزودی خدمت خواهم رسید .
پاینده باشید . سبز باشید . مست باشید ؛ مستان !
گویا دوبار هم بالا آمدهاید ! همیشه بالا باشید عزیز ، جیگر ، دلبر ، نازنین ، امید ، نگار ، آینده ، روشن ، جان ، جهان ، جان و جهان ؛ جان ِ جهان !
**
مستیم دیگه ؛ گناه ِ کبیره رو که نکردهیم استاد . چیز نکنین دیگه . باشه ؟!
انگار نمیشه من کامنت بدم که شما سانسور نکنین ! میگین نه ؟ ببینیم و تعریف کنیم ! خیلی حال میده آدم مست باشه و سر به سر ِ خدای ِ خودش بذاره !!
***
اینو به حساب ِ ایمیل بذارین استاد . البته تا قبل از « مستیم دیگه » . دور نریزین ها ، نکنین ها ؛ توی وبلاگم مینویسم . شما جان و جهان ، و جان ِ جهان ِ مناید آقای ِ من . آشوری ِ نازنین .
طرح اين مقاله بسيار به موقع و بسيار به جا بود.
درود بر شما ، استاد . این جستار نیز چون هر چه از نبشته های شما که پیشتر خوانده ام هناینده بود و آن را چون شربتی گوارا نوشیدم . هیچ گاه نشده است که نسکی را که نام گرامی شما در پای آنست ببینم و از آن بگذرم ، خامه روان شما در ساختن من به نام یک آرمان خواه یک ایرانگرا یا اینی که هستم هناینده بود . از نسک دانشنامه سیاسی تا گران نسکهای ، تبار شناسی اخلاق ، غروب بتها ( که بسزا آنرا غروب بتها خوانده اید و همانگونه که خود گفته اید این نام از غروب بتان شاینده تر بود ) ، چنین گفت زردشت و … نام شما به چم داریوش آشوری برایم عزیز است همانگونه که نیچه را نیچه و کسروی را کسروی میدانم و کوشش دیرینه سال شما را ارج مینهم و عرض ارادت و خاکبوسی می کنم . ای گرامی ، کهین شاگرد شما پرسشی دارد که امید دارم دریابید . از استاد گرانمایه داریوش آشوری پذیرفته نیست که پیانمای تارنگار خویش را به مصلحت گرایی بیالاید ! ( گواژه از پیامی که پس از نبشتن پیام در پیام نمای تارنگارتان پدیدار می شود ) پس چرا چنین است ؟ از آنجا که شما در تربیت این کهترین نقشی بسزا داشته اید سپاسگذار می شوم پاسخم بگویید . پیش از فرجام پیام یادآور می شوم که چون شمایی که بسیار چو منی شیفته ی جستارها و نسکهایش می باشند به هیچ دشنام وزشتی آلوده نمیگردد . شادزیوید و بدرود .
ارادتمند شما یاور.م
دوست ارجمند
نفهمیدم مقصودِ شما کدام “مصلحت گرایی” ست؟
د. آ.
آقای آشوری عزیز دست مریزاد!
نکته بسیار جالبی بود در مورد رواداری. واقعیتش برای من هم تا حدی ابهام داشت که تسماح و تساهل با رواداری اندک تفاوتی دارند. و این توضیح خوب شما این ابهام را برطرف کرد. پس طبق فرمایش شما می بایست متونی را که متعلق به قرون وسطی و قبل از آن هستند و در آنها واژه تولرانس به کاررفته به معنای تسامح و تساهل و… برگرداند و نه به معنای رواداری. و یک سوال دیگر هم داشتم :ترجمه های آقای عزت الله فولادوند را چگونه ارزیابی می کنید. به نظر خودم ترجمه های موثق و خوبی هستند ولی از آنجایی که
صاحبنظر نیستم خواستم نظر شما را بدانم. ممنون می شوم اگر پاسخ دهید؟
آقای محمدی
معنای تولرانس در کاربردِ عادی آن بیشتر همین بردباری و تحمل است (من از تسامح و تساهل خوش ام نمی آید) پیشنهادِ من این است که به معنایِ دقیقِ حقوقی ـ سیاسی برابرنهاده ی “رواداری” را به کار ببریم.
در موردِ آقای فولادوند و ترجمه هاشان بگویم که ایشان را از برجسته ترین مترجمانِ متن های فلسفی می دانم و کارهاشان را ارج می نهم و به ایشان احترام می گذارم.
د. آ.
ostad slam arz mokonam
man ham mastam va delam mikhad ba khodae khodam shookhi konam. jigareto ostad. khahesh daram bozorgi konid va payam mara ham sahnsoor nkonid. man khayli chakeram. gholametam. nokaretam paboosetam. malijaketam . havaye ma ro dashteh bash man hameh ja migam khoda yeki ashouri yeki. jegareto beram ostad. mastio rasti.
ostad faghat moshkelet inneh ke khoshgel nisti . age khoshgel boodi khali chakertar mishodam.eshkal nadareh ostad . naze ghalamet. ghiyafeh mikhay chikar. hame ostada zeshtan. khayli mastam joone shoma. ostadi kon o kare maram chap kon. jegareto.
جنابِ صارمی
من پیام های خیلی شخصی و بخصوص بیش از اندازه محبت آمیز را حذف می کنم و در وبلاگ نمی گذارم. حالا که اصرار دارید می گذارم. امیدوار ام بعد از پریدن مستی پشیمان نشده باشید. در مورد قسمتِ دوم هم گمان می کنم که خانم ها نظری جز نظر سرکار داشته باشند. به هر حال، بعد از این که مستی از سرتان پرید، بروید از خودشان بپرسید!
د. آ.
سلام استاد.
زمانیکه من دانشجوی زنده یاد دکتر عنایت بودم، او کلمه تساهل راطوری بکار می برد که همین معنای رواداری از ان استنباط میشد. ایا این دو واژه ربطی به هم دارند؟
بله، شیرین خانم، دکتر عنایت و کسانی دیگر کوشیدند “تساهل ” را به معنای تولرانس جا بیندازند، ولی از آن جا که تساهل به معنای آسانگیری یا تحملِ چیزهای ناخوشایند است، نمی تواند بارِ معناییِ مدرنِ تولرانس را بکشد و هم معنای رواداری نیست.
د. آ.
استاد گرامي! نكته بسيار جالبي بود.هميشه بهانه ي بعضي از دوستان براي نپذيرفتن واژگان مناسب همچون اين پيشنهاد شما، جا افتادن برابر قبلي آن است كه شما خوب اين بهانه ي نادرست را با توضيح پيشنهادهاي خود رد مي كنيد.همانطور كه برداشت نادرست از تلرانس چه تلقي هاي اشتباهي تا با الان براي جامعه ي ما به همراه داشته.مثلا مي گفتند كه دكتر مهاجراني اهل تساهل و تسامح است و اين را ايراد مي پنداشتند.راستي سوالي دارم.يك بار از شما پرسيدم حتا يا حتي؟ و فرموديد:حتا. اما دليلش را نگفتيد.من نفهميدم چرا دليل شما براي رد كردن تنوين با “ن” اينجا صدق نمي كند؟ممنون مي شوم در صورت امكان پاسخ دهيد.سپاسگزارم
آقای دهقانی—-
ما در فارسی چیزی به نام “الفِ مقصوره” نداریم و همچنان که تقاضی و تمنی را تقاضا و تمنا می نویسیم و درست می نویسیم، حتی را هم بهتر است حتا بنویسیم و کارمان را ساده تر کنیم.
د. آ.
http://www.fallosafah.org/main/weblog/item_view.php?item_id=73
با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت استاد گرامي . مي خواستم بدونم روا داري از مولفه هاي جامعه مدني مي باشد يا دموكراسي .
—- رواداری از ضروریات دموکراسی ست.
د. آ.