“زبان باز، پژوهشی دربارهی زبان و مدرنیت”، نام کتاب جدید داریوش آشوری است که به تازگی از سوی “نشر مرکز” در تهران منتشر شده است. آشوری در این اثر، آخرین نظریات زبانشناختی خود را مطرح کرده است، نظریاتی حاصل چهل سال کار پژوهشی دربارهی « زبان فارسی در برخورد با جهان مدرن و خواستههای زبانی آن».
آشوری در این رسالهی ۱۱۲ صفحهای، به مباحثی چون زبان گفتار و زبان نوشتار، تاریخ پیدایش زبان مدرن، کارکرد زبانمایهی علمی، تکنیکهای واژهسازی مکانیکی، رویارویی زبان فارسی و مدرنیت پرداخته است. از نگاه او «زبانی مانند فارسی، همچون همهی زبانهای دیگری که به مایهی بومگویشی خود تکیه دارند و ذهنیت علمی نیز در آنها غایب است، نه تنها از نظر مایهی واژگانی در برابر فراخنای زبانی مدرن کم میآورند، که از نظر تکنیکهای اشتقاقسازی نیز درمانده و گرفتارند، زیرا مایهی بومگویشیشان در بند تنگناهای دستوری یا عادتهای زبانیشان مانده است.»
او در گفتوگویی با دویچه وله میگوید: «طرحِ نظریّهی زبان باز و کوشش برای روشن کردنِ رابطهی زبان و مدرنیّت را من به زبانِ فارسی نوشتهام و برای فارسیزبانان انجام دادهام. زبانی که زبان من است. این پروژه دنبالهی کارهای دیگری ست که تاکنون در این جهت و به این زبان و برای این زبان کردهام. هدف آن، در یک بررسی فشرده، و در حقیقت آغازین، روشنگری وضعِ زبانیِ ما در پرتوِ فهم روشنتر وضعِ تاریخی و زبانشناختی زبانهای پیشاهنگِ مدرنیّت است.»
زبانهای پیشاهنگ مدرنیت
از دید آشوری زبانهای پیشاهنگ مدرنیت، زبانهایی هستند که «پا به پای رشد ذهنیت و فرهنگ و مدنیت مدرن، از خلال جنبش رنسانس در غرب اروپا، از دل فضای زبانی اروپا برآمدهاند. این زبانها از سویی، در درون خود، حاصل دگرگشتهای تاریخی زبانیاند و، از سوی دیگر، برآمده از دل تاریخ فرهنگ در اروپا.» بنا به تعریف او مدرنیت «نامی است برای صورت نوینی از زندگی و رفاه بشری که در قالب شناخت علمی، سازمانبندی تکنیکی و صنعتی، همراه با صورت تازهای از نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ درخورآن، شکل گرفته است.»
آشوری پس از مشخص کردن این تعریفها، به زبانمایهی علمی میپردازد و قلمرو آن را از حیطهی زبان همگانی جدا میسازد؛ از جمله به این دلیل که زبان همگانی، «حامل بارهای معنایی و ارزشی در بستر فرهنگی خاص است، حال آن که علم و اندیشهی علمی نیازمند زبانی است از نظر بار ارزشی خنثا.» او همچنین معتقد است که زبانمایهی علمی و فنی و نظری، در کل، نیازمند «دستگاه واژگانی آزاد از محدودیتهای زبان طبیعی و ادبی است؛ دستگاهی با امکان بینهایت. به عبارت دیگر نیازمند زبانمایهای است که بتوان بر طبق قاعدههای معین و یکسان، یعنی به صورت مکانیکی، برای هر نیاز تازه به یک مفهوم، یا ترکیب و اشتقاقی از یک مفهوم، بهکار برد.» آشوری در این رابطه دستگاه واژگان برساخته از مایهی یونانی ـ لاتینی را مثال میزند که «با تکینیکهای برخهچسبانی (blending) و اشتقاق مکانیکی، امکان توسعهی شتابان و بینهایت زبان علمی و فنی را فراهم میکند.»
زبانِ «راحتالحلقومی»
آشوری در پاسخ به این پرسش که «تلاش برای واژهسازی مکانیکی، ابداع نوعی زبان اسپرانتویی در زمینههای علمی ـ فنی نیست؟» میگوید:
«شاید همهی زبانها بتوانند برای توسعهی زبانی از شیوههای واژهسازی مکانیکی الگوبرداری کنند. اما این یک فرمول جهانروا برای همهی زبانها و همهی قلمروهای زبانی نیست. مسائل زبانی تنها به ساختار زبان پایان نمییابد، بلکه فرهنگ هر جامعه و نگرهی آن به زبان و روانشناسی اجتماعی کاربرندگان زبان از عوامل اساسی تعیین کنندهی شکل فرگشت (evolution) زبانهاست. قلمرو زبان ادبی و زبانِ علوم انسانی و علوم طبیعی نمیتوانند پیرو حکمهای زبانی یکسان باشند. شمسالدین ادیب سلطانی، کوششِ شگفتی کرد تا روش واژهسازی مکانیکی را، با کاربرد لغتمایهی زبانهای ایرانی باستان (پیشوندها، پسوندها، ستاکها)، در قلمرو فلسفه در زبان فارسی جا بیندازد، اما این کار با ایستادگیهای سخت و پرخاشجویانه رو به رو شده است. اما آقای حیدری ملایری در قلمرو شاخهای از علوم طبیعی، یعنی اخترفیزیک، همین روش را با کاربرد همان لغتمایه دنبال میکند. بخش عمدهی این کار سترگ به انجام رسیده (برروی اینترنت میشود دید). چه بسا این روش در این زمینه آیندهای داشته باشد و به دیگر زمینههای علوم طبیعی نیز یاری رساند. به هر حال، جامعهی ایرانی روشِ واژهسازی “اُرگانیک” (ساختن مشتق و ترکیب بر بنیاد لغتمایه و قاعدههای دستوری “زنده”) را آسانتر تاب میآورد تا روش مکانیکی را. تجربهی من در “فرهنگ علوم انسانی” هم- که روش آن در اساس واژهسازی اُرگانیک با گرایشی به واژهسازی مکانیکی ست ـ همین را نشان میدهد. با توجه به تجربهی صد سالهای که در کار توسعهی زبان داشتهایم و نگرهی جامعهی ایرانی به زبانِ ملی خود، به گمانام رهیافت ما به توسعهی واژگان باید ترکیبی از روش مکانیکی و اُرگانیک با توجه به طبیعتِ زبانی هر زمینهی خاص باشد.»
داریوش آشوری در گفتوگو با دویچهوله در ادامهی این سخن میگوید:
«این را هم ناگفته نگذارم که زبانِ «راحتالحلقومی» که همه در هر زمینهای بتوانند بخوانند و بفهمند، زبان تخصصی علم و فلسفه نمیتواند باشد. اما این نگرش برآمده از استبداد ذهن عوامانه در فضای ما حاکم است که زبان همهی زمینهها، باید راحتالحلقومی باشد و هیچ کوششی از سوی خواننده برای فهم نطلبد.»
جهان باز، زبان باز
نظریهی «جهان باز» آشوری بر پایهی آگاهی بر بازبودگی جهان مدرن است. او استدلال میکند: «جهان مدرن، یک جهان باز است. جهانی است که همهی چارچوبها را میشکند، همه چیز را از نو میسنجد… جهان پیشرفت است و برای پیشرفتن نیز به شناخت علمی نیاز دارد و برای شناخت علمی به زبان كارآمد در خور آن. هم به شناخت زبان نیاز دارد، همچون زمینهای از ابژههای شناخت و هم، براساس شناخت آن، به کاربرد ابزاری آن، همچون ابزاری توسعهپذیر تا بینهایت. جهان مدرن به زبان باز نیاز دارد.»
در خصوص رابطهی این زبان باز با فرهنگ، این پرسش را با آشوری مطرح میکنیم:
«زبان باز» یک فرهنگ باز میخواهد. فرهنگ ما اما برای باز شدن، نخست بایستی از زیر فشار سیاسی و ایدئولوژیک در آید. فکر نمیکنید در نهایت سیاست، سرنوشت زبان ما را تعیین میکند؟
آشوری در پاسخ میگوید: «سیاست را اگر محدود به حوزهی کاربرد قدرت و پراکنش ایدئولوژی به دست دولت و اهرمها و رسانههای آن ندانیم و روابط قدرت را، به پیروی از میشل فوکو، پخش شده در تمامی سطحهای روابط اجتماعی بدانیم، آنگاه میتوان گفت که اهل فرهنگ هم با “سیاست”های خود البته اثرگذاراند، اگرچه نه چندان حسپذیر و آشکار. از جمله، چنان که در این چند دهه شاهد بودهایم، مترجمان در زمینههای گوناگون در فرگشتِ واژگانی و معناییِ زبانِ فارسی نقشِ اساسی داشتهاند. خطای بزرگ نظری مارکسیسم- لنینیسم این بود که فرهنگ را تنها “روبنا”یی از ساختار قدرت اقتصادی- سیاسی میگرفت. اما آنچه آن رژیمها را در هم شکست، قدرتِ ایستایی فرهنگ ( به معنای گستردهی کلمه) در برابرشان بود. قدرت فرهنگ و سیاست فرهنگی و ارادهی انسان آزاداندیش را در دراز مدت دست کم نگیریم. گردانندگان روزنامهی کیهان در تهران و دستگاههای پشت سرشان هم این نکته را بهخوبی میدانند و به همین دلیل در جنگ شبانهروزی با اهل فرهنگاند و گاهی جسدشان را هم در بیابان رها میکنند تا مایهی عبرت همگان شوند.»
طرح نظری مسئله
آشوری ۱۹ صفحه از کتاب خود را که با عنوان “زبان فارسی در بحران” آغاز میشود، به بررسی وضعیت کنونی زبان ملی ایرانیان اختصاص داده است. یک راه اساسی برونرفتن از وضع آشفتهی کنونی آموزش اندیشیده و کارآمد زبان است. دربارهی ویژگیهای آموزش زبان باز، پرسش زیر را با آشوری در میان میگذاریم:
فرض کنیم که مانع سیاسی نداشته باشیم. «زبان باز» احتیاج به آموزش دارد. فکر میکنید در مدارس و دانشگاهها چه تحولی از نظر آموزش زبان فارسی بایستی صورت بگیرد، تا مردم به این زبان باز، خو بگیرند؟ کدام یک از رسانهها در این میان نقش مهمتری را بازی میکنند؟
داریوش آشوری پاسخ میدهد: «کار من «پیاده کردن» پروژهی زبانِ باز در سطحِ جامعه و نظام آموزشی نیست. چنان سیاستهایی را کارشناسان آموزش و استادان دانشگاه باید طرحریزی و دنبال کنند. کار من ـ اگر که توانسته باشم ـ طرح نظری مسئله است و دنبال کردن آن در حوزهی واژگان علوم انسانی، که در آن تجربهی دور-و-دراز دارم و میتوانم بگویم که کارشناسام. رسانهای هم که من میشناسم و به کار میبرم کتاب و نوشتارِ چاپی ست و بس. در این میدان هم آنچه تاکنون، دستِ تنها، از من برمیآمده، کردهام. (در بارهی پیشنهادها و روش من برای بهکرد و توسعهی زبان فارسی نگاه کنید به: «بازاندیشی زبان فارسی» و پیشگفتار و متنِِ «فرهنگ علوم انسانی»، ویراست دوم.)
آشوری در پایان کتاب خود نتیجه میگیرد:
«زبان فارسی، همچون دیگر جنبههای زندگی ایرانی، در کل، تا حدودی خود را با خواستههای زندگانی مدرن سازگار کرده است. زبان ملی ما، آینهای است که بیش از هر عامل دیگر، آشوب ذهنی جامعهی ایرانی را در برخورد با مدرنیت باز میتاباند.»
ب. امید
با سلام و تشکر از زحمات ارزنده استاد داریوش خان آشوری که تمام عمرشان را به گسترش فرهنگ صرف نمودند !
یادداشتی برایِ استادم جنابِ داریوشِ آشوری:
در پاسخ به ناقدانِ “زبانِ باز”
با سلام!
استادِ گرامی:
چنانکه پیش¬تر به اطّلاع¬تان رسانیده بودم، امروز (= 12 شهریور= 2 سپتامبر) جلسه¬ای در سنجشِ “زبانِ بازِ” شما با حضورِ بزرگانی چون آقایان دکتر علی¬محمّدِ حق¬شناس، کامرانِ فانی و علیِ صلح¬جو در محلِ ساختمانِ مرکزیِ “شهرِ کتابِ تهران” برگزار شد. در آغازِ دبیرِ جلسه یادداشتِ ارسالیِ جنابِ¬عالی برایِ ایشان را قرائت نمود. البتّه در چونین جلساتی رسم بر این است که پدیداورنده¬یِ کتابِ موردِ بحث نیز حاضر باشد تا در صورتِ لزوم به ایرادهایِ سنجشگران پاسخ گوید. امّا، پیامِ شما در غیابِ¬تان به حدِ کافی روشنگر بود. (حدِاقل برایِ این مخلص). با این¬حال، ای کاش که شما خود در این نشست حاضر می¬بودید . . .
جلسه با سخنانِ دکتر حق¬شناسِ نامی _ که مدّت¬ها افسوس می¬خوردم ای کاش ایشان از سمتِ استادیِ دانشگاهِ تهران بازنشسته نمی¬شدند و می¬توانستم در محضرشان زبان¬شناسی بخوانم _ آغاز شد. ابتدا به ساکن، ایشان از “داریوشِ آشوری” با عباراتی چون “دوستِ قدیمیِ خود”، “مردی شریف و دردمند” و “روشنفکری باجرئت” یاد کرد و اظهارِ تأسّف نمود از اینکه چنین فردی که تأثیر مثبت¬اش بر ما از رهگذرِ مقالاتی که تاکنون نوشته انکارناپذیر است، به¬خاطرِ انتقاداتی که بر یکی از کتاب¬های¬اش شده نمی¬تواند در این قبیل جلسات حاضر باشد.
سپس، ایشان ادّعا کرد که کتاب را سه بار خوانده و حاشیه¬هایِ زیادی بَرَش نوشته است. امّا ایراداتی که وارد نمودند گویایِ آن بود که کتاب را حتّا بعد از سه بار خواندن درست نفهمیده¬اند؛ چراکه همه بر-رُسته از کژفهمیِ ایشان بود. (در این مقال قصدِ پرحرفی و درازگویی ندارم، به همین خاطر بی هیچ مقدمّه¬ایی می¬روم سراغِ اصلِ مطلب.) چند نمونه از انتقاداتِ ایشان:
(البتّه اینها عینِ جمله¬هایِ دکتر حق¬شناس نیستند.)
– عنوانِ “زبانِ باز” برایِ این کتاب مناسب نبوده و برخلافِ خواستِ آشوری ست. “زبانِ پویا” (در برابرِ “زبانِ ایستا”) بهتر می¬نماید.
– کتاب، زبانِ پخته و پرورده¬ای دارد، امّا این زبان و این سبکِ نگارش مناسبِ متونِ علمی و درنتیجه عینی نیست. درواقع، به عقیده¬یِ ایشان نثرِ آشوری دچارِ نوعی خودشیفتگی است و او سعی دارد تا خود را متمایز از دیگران نشان دهد! (شایانِ ذکر است که در انتهایِ جلسه ایشان اظهار داشتند که کتاب را حتماً بخوانید چون از نثرِ پرمایه¬یِ آن چه بسیار چیزها که می¬توان آموخت!)
– کتاب از حیثِ ساختار اشکال دارد: مقدمّه¬یِ 18 صفحه¬ایِ آن مناسبِ کتابی¬ست در حدودِ 300 صفحه نه یک کتابِ 120 صفحه¬ای؛ به بیانِ دیگر، پیکره¬یِ اصلیِ کتاب 61 صفحه است و از 112 صفحه، باقی خرجِ مخلّفاتِ آن شده است: 18 صفحه مقدّمه، در حدودِ 7 صفحه برابرنامه و کتاب¬شناسی، و 25 صفحه هم ضمیمه.
– محتوایِ کتاب هم دارایِ اشکالی اساسی¬ست: آشوری فقط به طرحِ مشکلات می¬پردازد و از ارائه¬یِ راهبردهایِ عملی برایِ حلِ مشکلات خبری نیست!
– آشوری بیماریِ زبانِ فارسی را در حد کمبود واژگان می¬داند، در حالیکه مشکلِ زبانیِ ما با واژگان¬گزینی در حوزه¬هایِ تخصّصی رفع نمی¬شود؛ باید زبان¬هایِ تخصّصی ایجاد کنیم، یعنی:
Farsi (!) for Special Purposes
– برخلافِ ادّعایِ آشوری، جامعه¬یِ باز مدلولِ زبانِ باز نیست، بلکه عکسِ این حالت صادق است. او به دنبالِ آن است که زبانِ باز را از نظرِ “نظام¬مندی” و با رویکردی “همزمانی” موردِ بررسی قرار دهد، حال آنکه زبانِ باز با نظام¬مندی در تناقض است.
– در طولِ تاریخ است که زبان تحوّل پیدا می¬کند و آنگاه است که می¬توان آن را “باز” نامید!
– زبانِ طبیعی باید در برابرِ زبانِ “فرهنگی” قرار گیرد، نه زبانِ گفتار و نوشتار.
– اینکه ما در زبانِ فارسی “خوابیدن” داریم، امّا “آبیدن” نداریم و امثال آن، بسیار طبیعی¬ست، قواعدِ صرفیِ زبان به صورتِ موازی عمل نمی¬کنند!
– ما نمی¬توانیم مانند زبان¬هایِ انگلیسی و فرانسه از زبان¬هایِ یونانی و لاتین واژه¬ها یا وندهایی را وام بگیریم!
– معادل¬هایِ پیشنهادیِ آشوری در بسیار مواقع خوب و منطقی هستند، مانندِ “ترم¬شناسی” در برابرِ “terminology”، امّا در مواقعی هم بیهوده و غیرِقابلِ¬کاربرد! مثلِ “لغت¬مایه” (اگر اشتباه نکنم) در برابرِ “basic vocabulary”، “کُره¬گیرشدن” در برابرِ “globalization”، “بَرخه¬چسبانی” در مقابلِ “blending” و نیز “باهمستان” به¬جایِ “community”. برایِ این واژه¬ها ما برابرهایِ زیبا و جاافتاده¬ای داریم! (جالب اینکه دکتر حق¬شناس با ذکر این قبیل نمونه¬ها به طرزی تحقیرامیزی می¬خندید و حاضران را هم به این کار تشویق می¬نمود.)
– ضمناً، ایشان بندِ دوم از صفحه¬یِ نهِ کتاب را به عنوانِ نمونه¬ای از پیچیده¬نویسیِ آشوری ذکر کرد، جایی که باید ساده، روشن و با زبانی بی¬نشان (unmarked) بنویسد. (ایشان این قطعه را به سختی و با کمکِ دیگران برایِ حاضران قرائت کرد!)
این چند مورد مهم¬ترین انتقاداتِ دکتر حق¬شناس بودند. دوستدار در جلسه¬یِ مذکور بر آن بود تا با طرحِ مسائلی به برخی انتقاداتِ بی¬موردِ ایشان پاسخ دهد، امّا جلسه بی¬آنکه فرصتی برایِ پرسش-و-پاسخ در اختیارِ حاضران قرار گیرد، به پایان آمد.
کامرانِ فانی سخنرانِ بعدیِ جلسه بود که ابتداً جسارتِ دکتر حق¬شناس را در یادکردِ آشوری و تمجید از فعّالیّتِ چندین-و-چندساله¬یِ وی ستود. (به قولِ ایشان، به علّتِ حسّاس¬بودن آشوری و آرایِ وی در حوزه¬یِ مسائلِ سیاسی-اجتماعی، در چنین جلساتی هرکسی جرئت این کارها را ندارد!) فانی پس از ذکرِ این نکته که نقدِ نوشته¬هایِ آشوری بسیار مشکل است، سیرِ تحوّلِ اندیشه¬یِ آشوری را به این ترتیب ترسیم کرد:
علومِ سیاسی←علومِ اجتماعی←فلسفه←زبان¬شناسی
به¬زعمِ فانی، آشوری بعد از گذار از حیطه¬هایِ مختلفِ فکری سرانجام در دامِ “زبان” گیر افتاده و زبان به صورتِ وسواسِ فکریِ او درامده است. به طوریکه سلوکِ فکریِ او در زبان و سبکِ نگارشِ نوشته¬های¬اش کاملاً هویدا ست. این را از معادل¬گزینی¬ها و پیشنهادات¬اش درباره¬یِ شیوه¬یِ رسم¬الخطِ فارسی می¬توان فهمید. در چنین وضعیّتی، زبانِ ناخوداگاه برایِ وی به صورتِ خوداگاه درامده است و این مشکلی¬ست که برایِ خیلی از متفکّران پیش می¬آید. ایشان با ذکرِ این نکته که تخصصّی در زبان¬شناسی ندارند، از اظهارِ نظر دربابِ مسائلِ زبانی صرفِ¬نظر کردند. (استاد فانی کتاب را از منظری فلسفی بررسی کرد و انصافاً هم نظراتِ¬شان قابلِ¬تأمّل بود… لیکن درخلالِ گفتارِ خویش نکته¬ایی را اشاره کردند که برایِ لحظه¬ایی ناامیدم کرد: «البتّه باید دانست که با “کسره¬یِ اضافه” و “یایی که دو نقطه زیرش گذاشته ایم”، نمی¬توان به جنگِ مدرنیته رفت!»)
آقایِ علیِ صلح¬جو را از آثارشان در زمینه¬یِ ترجمه¬شناسی و ترجمه¬پژوهی می¬شناسم و البتّه این را هم می¬دانم که سال¬ها پیش در مؤسّسه¬یِ فرانکلین در محضرِ مترجم و ترجمه¬پژوهِ بی¬نظیری همچون زنده¬یاد کریمِ امامی تلمّذ نموده¬ اند. ایشان فارغ¬التحصیلِ کارشناسیِ ارشدِ زبان¬شناسی از دانشگاهِ تهران هستند. امّا، نکاتی که در این جلسه درباره¬یِ مسائلِ زبانیِ مطروح در کتابِ “زبانِ باز” ایراد نمودند، به¬زعمِ این بی¬مقدار حاکی از بینش و دانشِ سطحیِ ایشان در این زمینه بود. ایشان هنگامی که از “تزِ” آشوری در کتاب¬اش صحبت کرد، تعجّبِ مخلص و اطرافیان¬اش را برانگیخت. (اشتباهِ فاحشی که ارزشِ طرح¬شدن در این مجالِ کوتاه را ندارد. کوتاه اینکه ایشان با تکرار برخی گفته¬هایِ دکتر حق¬شناس بر آن بودند که آشوری حرفِ جدیدی نزده و راهکارِ جدیدی هم معرّفی ننموده است. همه¬یِ این حرف¬ها را دیگران پیش¬تر زده اند!!) تنها نکته¬یِ جالبی که ایشان ارائه نموده اند به نظرِ حقیر این بود که همه¬یِ حرفِ آشوری در واژه¬یِ “مدرنیّت” که در عنوانِ فرعیِ کتاب نیز به چشم می¬خورد، خلاصه شده است؛ یعنی، استفاده از پسوندِ عربیِ اسم¬سازِ “-یّت” در ترکیب با صفتِ فرانسوی یا انگلیسیِ “مدرن” و درنتیجه پدیداییِ واژه¬یِ فارسی (شده¬یِ) “مدرنیّت” در برابرِ modernity یا modernité (به پیروی از زبان¬هایِ پیشرویِ مدرنیّت).
٭ ٭ ٭
در پیشگاهِ شما این اجازه را به خود نمی¬دهم که در مقامِ پاسخ به این بزرگان برایم. (ذرّه¬ای کجا براید پیشِ آفتابی؟!) در یادداشتِ گذشته¬یِ خود خدمتِ¬تان عرض کردم که پیش¬بینیِ آنچه این بزرگواران در چنین جلسه¬ای قصدِ گفتن¬اش را دارند، چندان کار سختی نیست. گمان می¬کنم این پیش¬بینی (دستِ¬کم در نظرِ خودِ بنده) درست از کار درامد.
دوستِ گرامی¬ام، آقایِ مجیدِ اوحدیان، آنچه در این جلسه گذشت را به طورِ کامل و به صورتِ فایلِ صوتی ضبط کرده اند و اگر مایل باشید در اولین فرصت آن را در اختیارِ شما خواهند گذاشت. مسلّماً اینگونه بهتر می¬توانید از جریانِ امر آگاه گشته و به دفاع از نظریّاتِ خویش بپردازید.
زیاده عرضی نیست!
با احترام،
ارادتمندِ شما،
محمّدِ غفّاری
12 شهریورِ 1387
سلام و آرزوی شادی. با خواندن زبان باز، خواننده احساس می کند باید برود و یک بار دیگر روخوانی فارسی یاد بگیرد
درود
پرسش ام درباره ی کتابی ست که در پست “محمد غفاری” نوشته شده که: “به¬خاطرِ انتقاداتی که بر یکی از کتاب¬های¬اش شده نمی¬تواند در این قبیل جلسات حاضر باشد”.
منظور کدام کتاب شماست؟
با سپاس
—- شاید آقای غفاری حرف آقای حق شناس را درست نشنیده است. من هم نمی دانم مقصود چی ست. به هر حال من در ایران نیستم تا در چنان جلسه ای شرکت کنم.
د. آ.
باعرض سلام،
منظور آقای حقشناس از “یک کتاب” همان “زبان باز” است. ایشان اینگونه خواست از میزان جسارتی که قصدش را داشت (به قول آقای فانی)بکاهد.
گزارش مختصری که آقای غفاری از جلسه کتاب باز ارائه کرده است بیشتر از گزارش به چغلی(چقلی) کار دیگران نزد بزرگترخود می مانست.
خوب بود پاسخ خود را اگر در آن جلسه نمیتوانستند ابراز کنند در یکی از مجلات و نشریات مناسب این کار درج میکردند تا ما هم از این پاسخ ها اطلاع میداشتیم.
اقای آشوری این بسیار بد است که فرهیختهای چون شما از هر نقدی برآشوبد. به نظرم بسیار عجیب میآید که همه از داریوش آشوری میترسند که نظراتشان را به راحتی بگویند. کاش دربارهی شما هر چیزی میشنیدم جز اینکه به نقدها واکنش نشان میدهید. کاش
— دوست ارجمند، کی گفته است که من از نقد می ترسم؟ می بخشید، ولی هر یاوه و مهملی از سر نادانی و بی سوادی یا دشمنی و کین توزی “نقد” نیست. بیش از این نمی توانم بحث را گسترده کنم. شاید در جای دیگر در این باره بگویم. من با نقدِ درست بسیار هم همدلی دارم به ویژه در باره ی حرف های خود-ام. البته، نقدهای بر اساس “سوءِ تفاهم” هم داریم. بسیار پیش می آید که آدم ها حرف یکدیگر را به دلایل گوناگون نفهمند بی آن که هیچ بدخواهی یا کژتابی در میان باشد. در چنین مواردی سکوت بهترین پاسخ است.
زنده باشید
د. آ.
سلام
باتشکر از “زبانِ باز”. با اجازه می خواستم بدانم نظر شما در مورد زبان ژاپنی چیست؟ آیا مدرن شده است؟ اگر شده چگونه و از چه راه هایی خود را با وضع مدرن تنظیم کرده و می کنند و هنوز همچنان با استحکام یک سامورایی ژاپنی هستند؟
آقای آشوری وضع دانایی ایرانی مان خراب است و مرغ دل مان تشنه لطفاً برای مان بی امان
بنویسید.
تقدیم به شما:
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی ز آن پس ز بلبل سرگذشت
ارادتمند
— دوست ارجمند، با سپاس از لطف شما. من از زبان ژاپنی و تاریخ آن هیچ نمی دانم. ایرانیان دانش آموخته در ژاپن شاید بتوانند در اين زمینه به ما چیزهایی بیاموزند که من هم بسیار در باره ی آن کنجکاو ام.
د. آ.
استاد آشوری درود.با توجه به درست بودن واگویه ی نخست naxostمی خواستم بدانم چرا در چنین گفت زرتشت بر تلفظ naxost با گذاشتن ضمه پای فشردید؟
منتظر پاسخ می مانم. با سپاس
— بسیاری از واژه ها با گذشت زمان واگویه یا تلفظ شان عوض می شود. مانند همین کلمه. صورت کهنِ واگویه ی آن در فارسی کهن، از جمله در شاهنامه، به ضمّ ”
“ن” است و در فارسیِ کنونی به فتح.
د. آ.
باسلام خدمت استاد
سوالی نامربوط!:
در صورت امکان اندکی پیرامون اتیمولوژی واژه «رواق» توضیحاتی مرقوم فرمایید.
با سپاس فراوان
— چرا” سؤال نامربوط می کنید؟ من این جا ننشسته ام که به همه ی مسائل عالم پاسخ بدهم. گمان میکنم که مقصود شما از “اتیمولوژی” معنای کلمه ی رواق باشد، نه ریشه شناسی آن. باری، این کلمه را در ترجمه ی “استوییکا” ی یونانی در عربی به کار برده اند، به معنای جای سقف و ستونداری که فیلسوفان رواقی زیر آن می نشستند و درس می دادند.
د. آ.
بولتن دانشجويان و دانشآموختگان فلسفه ايران
از ديدارتان در isphilodophy.com خوشحال خواهيم شد…
سلام استاد ِبزرگ . گلایه ای دارم . می خواستم بگویم که کاش ، مقاله ی تان درباره ی احمد ِفردید را به هفته نامه ی شهروند ِ امروز – که هم محسنات ِ زیادی دارد و هم معایب ِفراوان – نمی دادید چرا که آن ها پرونده های فکری و فلسفی ای را که باید در نشریات ِتخصصی ی ِ آن مطرح و بررسی شوند تبدیل به موضوعات سطحی و مربوط به وقایع ِسیاسی ِروز می کنند . متشکرم . پای دار باشید .
—آقای محترم، من تاکنون این نشریه را ندیده ام و اگر چیزی از من چاپ کرده باشند، بی خبر از من بوده است.
د. آ.
استادگرامی
انتشار اثر جدید شما “زبان باز” همچون درخشش ستاره ای در فضای سیاه فرهنگی کشور بود. لطفا” ما هر از جند گاهی اینگونه از درخشش اندیشه ی نوی خود بهره مند سازید.
استادگرامی
انتشار اثر جدید شما “زبان باز” همچون درخشش ستاره ای در فضای سیاه فرهنگی کشور بود. لطفا” ما هر از جند گاهی اینگونه از درخشش اندیشه ی نوی خود بهره مند سازید.
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا/فراغت از تو میسر نمی شود مارا
سلام علیکم. امروز ویراست دوم فرهنگ علوم انسانی اثر شما را از تهران کتابفروشی ی مولی خریدم.
آیا در نظر نگرفتن و نگنجاندن قسمت فارسی ـ انگلیسی به دلیل فنی و مثلاً خیلی بزرگ نشدن کتاب بوده است یا دلیلی دیگر دارد؟ منظور بنده این است:
فرهنگ انگکلیسی ـ فارسی + راهنمای فارسی ـ انگلیسی.
با احترام.
— آقای سید محمدی گرامی، من در نظر داشتم که این فرهنگ یک جلد فارسی – انگلیسی هم داشته باشد، اما مدیریت نشر مرکز با این پیشنهاد موافقت نکرد زیرا نگران بود که این جلد به فروش نرود. باری، من همچنان آن را ضروری می دانم و به نظر می رسد که شما هم می دانید. برای ویرایش سوم آن در فکر ام که دستِ کم فهرستی الفبایی از واژه های فارسی (یا به گفته ی سرکار، راهنمای فارسی – انگلیسی) با ذکر صفحه و سطر در آن بگنجانم.
با درود
د. آ.
جناب استاد سلام،
در پست قبلی این مطلب را فراموش کردم، لینک صوتی جلسه ی زبان باز در شهر کتاب .اگر مایل بودید در این صفحه هم قرار دهید.
http://zaban-e-baz.4shared.com
— سپاسگزار ام.
د. آ.
با سلام
آقای آشوری آیا دیگر زبان ها هم به اندازه فارسی “اخلاقی” و ادبی و با ادب هستند؟
چگونه فارسی را لــخم و علمی تر می توان پرورش داد؟
ارادتمند
—- به این جور پرسش ها که بابت شان باید کتاب نوشت، چه گونه می شود روی وبلاگ پاسخ داد، دوست ارجمند؟ هیچ به طول و عرض پرسش خود فکر کرده اید؟
د. آ.
استاد آشوری،
شنیدهام که از شما پاسخی به نقد “زبان باز” که در جلسهای با حضور دکتر حق شناس و کامران فانی برگزار شده بود، در یکی از روزنامههای ایران (گویا اعتماد ملی) به چاپ و انتشار رسیده است. اگر صحت دارد، آیا امکان درج آن در “جستار” هست یا خیر. با تشکر
— بله، این جا هم خواهد آمد. اما می توانید آن را روی سایت اعتماد ملی و همچنین سایت رادیو زمانه بخش “اندیشه” ببینید.
د. آ.
يادداشتي درباره وضعيت پست مدن!
.:: سودای محال ::.
در نیوشای خرد.
سلام علیکم. بنده چند روز قبل مقاله ای نوشتم و از همگان درخواست کردم اگر از سال تولد و سال وفات و محل تولد و محل وفات و دیگر قسمتهای زندگینامه ی سهیل محسن افنان اطلاع دارند به بنده خبر بدهند.
آیا جناب عالی اطلاعی دارید؟
—- آقای سید محمدی گرامی. در مورد سهیل افنان من هم اطلاعی ندارم. اما شنیده ام که از پیروان دین بهائیت بوده است. باید از خانواده ی افنان شیرازی باشد. در مورد این خانواده مقاله ای در “دانشنامه ی ایرانیکا” هست.
د. آ.
درود
دنبال مطلبی خاص بودم گذارم به دیار ادبی شما افتاد. خرسند شدم، چون از دئستی وصف ذهن و زبان شما را شنیده بودم…
سخن کوتاه شیوه ی پاسخ دادن به روز شما را پسندیدم.
بر قرار باشید و پر انرژی
م.ر. عطاری
سلام استاد.
برای من به شخصه، ترجمه چنین گفت زردشت که حدود سال 1378
خوندم به دنیایی شبیه بود که درونش خودم رو تجربه کردم. بابت همه زحمات شما متشکرم و از اینکه برای ارتباط داشتن علاقه مندان با شما این مسیر را مهیا کردید سپاس
— زنده باشید.
د. آ.
آقای آشوری سلام. خسته نباشید
کتاب را دیشب خریدم و الان آنرا رو به پایان دارم.
عالی بود.
سروش ترابی
سلام استاد
چند وقت است كه افتخار آشنايي با شما و ديدگ ه هايتان را دارم.
زبان باز را خواندم و نوشتاري روي وبلاگم گذاشته ام.مي خواستم نظرتان را بدانم.
تا آن جا كه مي شود بيشتر زنده باشيد!
–سپاسگزار ام. معرفی شما را از کتاب دیدم.
د. آ.
سرور ارجمند جناب مستطاب آقای داریوش آشوری استاد گرامی
واژه زیبای مدرنیته که از زبانی همریشه با زبان فارسی آمدهاست بسیار گواراتر از کمپوند تازیدستوری مدرن+یت است.
با عرض تمام بزرگی و پیشکسوتی که برای شما قائل هستم.
—- دوست ارجمند، من اگرچه گرایش به فارسینویسی دارم، اما هوادار سرهنویسی نیستم، زیرا میدان زبان را تنگ میکند. “-یّت” از نظر من پسوند کارسازی ست و برای توسعهی واژگان به آن نیازمندیم. من آن را در موارد دیگر هم به کار برده ام (نگاه کنید به درامدِ “فرهنگِ علوم انسانی”، ص 44.
د. آ.
با دروود بر شما استاد گرامی. ،همانطور که میدانیم ما در ایران با تنوع قومیتی مواجه هستیم، وهر یک از این قومیتها لهجه وزبان خود را دارند که در برخی موارد، این لهجه ها با زبان رسمی اختلافات جزئی و برخی دیگر بسیار متفاوتند.برخی از لهجه ها بسیار با پارسی قرابت دارند،مانند لهجهه های استان های مرکزی ایران و تقریبا میتوان آنها راپارسی به حساب آورد،ولی برخی لهجه ها مانند لری ،چه از نظر دستور زبان وچه از نظر معنایی وآوایی اختلافات اساسی با پارسی دارندوحتی میتوان آن را به عنوان یک زبان مستقل به حساب آورد.اما نکته ای که وجود دارد این است بنا به دلایلی، برخی از این زبان ها در حال نابودی و هضم شدن در زبان پارسی هستند.سوال این است که آیا این نابودی لهجه ها یک روند طبیعی است وناگزیر است ؟آیا لزومی به حفظ این لهجه ها وجود دارد؟آیا تلاش برای حفظ وبقای این لهجه ها وفرهنگ ها یک تلاش بیهوده است؟
باتشکر
—آقای هاوار، از میان رفتنِ زبانها و گویشها یک روند جهانی ست که با رشدِ جامعهی صنعتی مدرن، اقتصاد آن، و رشدِ فراگیر رسانهها به زبانهای ملی ارتباطِ سرراست دارد. زبانها و گویشهایی که جمعیتهای کوچکی به آنها سخن میگیرند، زیرِ فشار زبانهای ملی و جهانی همه جا رو به نابودی میروند. این روند در نیمقرنِ اخیر چنان شتابی گرفته که سازمان بینالمللی یونسکو در این باب اعلامِ خطر کرده است. امروزه در اروپا برای زنده نگاه داشتن این گونه ربانهای محلی میکوشند، ولی در دیگر جاهای جهان چنین سیاستهایی در کار نیست. البته این را هم باید گفت که اینترنت با شکستنِ فضای انحصاری رسانهای امکانی برای زنده نگاه داشتنِ زبانهای بومی فراهم کرده است.ولی این امکان همت و دلبستگی و کوششِ اهل این گونه زبانها را نیز میطلبد.
د. آ.
جناب آشوري عزيز
من هنوز كتاب هاي زبان باز و فرهنگ علوم انساني را نديده ام
هنوز در كار مطالعه ي برگردان هاي شما از كتاب هاي دوستم نيچه ، هستم
كنون هم مي خواستم زيبايي كار شما را از جهت پرداختن به پژوهش زبان و نپرداختن به نكوهش زمان بستايم.
اميدوارم كه اشتباه نكرده باشم و مطمئن باشيد كه چشمم هم شور نيست.